Part 52

1.6K 246 217
                                    

♡سلام♡
گایز این فیکشن از این به بعد فقط جمعه ها آپ میشه.
به خاطر کلاس هام که از شنبه شروع میشن ، فرصت نوشتن ندارم.
لطفا درک کنین و ازم حمایت کنین.
بوووووس محکم به لپ های همتووووون😘🦋

هاااای گایز میشه یه کمکی بهم بکنین؟
توی اینستاگرام یه پیج فیکشن emotions within رو دزدیده و کاپل هاش رو به بی تی اس تغییر داده و به اسم خودش گذاشتتش.
میشه لطفا وارد پیج اش بشین و ریپورتش کنین
این فیکشنم مینسونگه و این پیج کاپل هاش رو به بی تی اس تغییر داده

https://www.instagram.com/p/CVFv7wpDPqk/?utm_medium=share_sheet

https://www.instagram.com/p/CVPLNW0ju-E/?utm_medium=share_sheet

"جونگین"

با هیونجین برای خوردن صبحونه از اتاق بیرون اومدیم ، همون موقع هم مینهو هیونگ و جیسونگ از اتاق بیرون اومدن.
با دیدن مینهو هیونگ خنده ی بلندی کردمو یهو جلوی دهنم رو گرفتم.
هیونجین هم شروع به خندیدن کرد.
یهو مینهو هیونگ اخمی به ابروهاش داد و با عصبانیت داد کشید

مینهو : زهرماااار ، برای چی میخندی؟
هیونجین : بب..ببخشید هیونگ

مینهو هیونگ چشماش رو توی حدقه تاب داد و توی آشپزخونه رفت.
هیونجین هم پشت سرش رفت و آروم آروم میخندید.
نگاهی به جیسونگ انداختم ، هردومون باهم خندیدیم و وارد آشپزخونه شدیم.
هیونجین چون فقط پشت موهاش رو بسته بودم ، کسی که از جلو میدیدش متوجه اش نمیشد.
یهو صدای خنده بلند شد.
با جیسونگ سریع وارد آشپزخونه شدیم.
با دیدن چانگبین هیونگ منو جیسونگ هم شروع به خندیدن کردیم.
حتی چان هیونگ و سونگمین هم میخندیدن.
تنها کسی که نمی خندید ، مینهو هیونگ بود.
چهره اش خیلی عصبی به نظر می رسید.
اوه خدای من ، فکر کنم جیسونگ امروز روز بدی داشته باشه.
همه بلند بلند میخندیدن ولی من همه ی نگاهم سمت مینهو هیونگ بود که خیلی عصبانی به نظر میومد.

چانگبین : این فکر کدومتون بود؟
فلیکس : فکر جیسونگ بود

یهو نگاه مینهو هیونگ عوض شد و سریع و با اخم سمت جیسونگ رفت.
خنده ی همه قطع شد و همه با نگرانی به مینهو هیونگ نگاه میکردیم.
مینهو هیونگ روبه روی جیسونگ ایستاد و یه دفعه به مچ دستش چنگ زد و جیسونگ رو جلوتر کشید.
همه ترسیده بودیم ، الانه که جیسونگ رو کتک بزنه ولی با چیزی که دیدم ، کاملا شوکه شدم.
مینهو هیونگ یهو لبخند زد و شروع به خندیدن کرد و ضربه ای به باسن جیسونگ زد.

مینهو : کیوووت

جیسونگ کمی خجالت زده شد.
با صدای فلیکس همه به سمتش برگشتیم

فلیکس : بچه ها بیاین یه عکس بگیریم؟
چان : صبر کنین

همه به چان هیونگ خیره شدیم

چان : این قبول نیست ، موهای من خیلی ساده اس

همه به چان هیونگ خندیدیم

Emotions within °minsung°Where stories live. Discover now