Part 45

1.8K 260 385
                                    

لطفا هر پارت رو که میخونین vote بدین چون خیلی برای نوشتن بهم انرژی میده♡

"جیسونگ"

دوباره بچه ها برای دانشگاه از خونه بیرون رفتن و تنها شدم.
تصمیم گرفتم کمی شعر بنویسم و توی احساسات قلبم غرق بشم تا زمان برام زود بگذره و بهم خوش بگذره.
چون من عاااااااااااشق شعر نوشتنم
توی اتاق رفتمو یه برگه خودکار آوردمو توی سالن خونه رفتمو روی مبل کنار پنجره نشستم.
چشمام رو بستمو کمی هوا استشماع کردم.
آروم چشمام رو باز کردمو شروع به نوشتن کردم.

🎶 تو داستان من بودی

کلمات تو بی پایان به ذهنم میان

فقط وسیله نگاه کردن بهش ، مثل عکسی که عمیقا توی قلبم حکاکی میشه ، خاطراتم رو دونه به دونه جمع میکنم و توی قلبم قدرشون رو میدونم.

عطر تو به باد تبدیل شد و به دور دست ها پرواز کرد ، من تا همیشه اون رو به یاد خواهم داشت.

چون امروز توی ذهنمی ، دیدم داره کم کم تار میشه.

بعد از اینکه مدت طولانی ای میگذره ، از خودم میپرسم که تو به تدریج از ذهن من محو میشی؟

من هنوزم لمس گرمت رو به خاطر دارم🎶

همونطور که داشتم مینوشتم با شنیدن صدای کسی از فکر بیرون اومدمو سرم رو بالا آوردم

جرمی : من هنوزم لمس گرمت رو به خاطر دارم

با دیدنش جیغ کشیدمو برگه رو توی بغلم قایم کردم

جیسونگ : تو اینجا چه غلطی میکنی؟؟؟

نیشخندی زد و بهم نزدیکتر شد

جرمی : واقعا متوجه حضورم نشدی؟
جیسونگ : نه ، کی اومدی؟
جرمی : موقعی که اومدم داشتی خط چهارم رو مینوشتی.

نگاهی به برگه ام انداختم.
چطور متوجه وجودش نشدم؟

جرمی : احساسات عمیقی داری ، خیلی قشنگ مینویسی

لبخندی زدم

جیسونگ : ممنون

یهو از جو بیرون اومدم

جیسونگ : راستی چطوری اومدی اینجا؟
جرمی : کلید دارم
جیسونگ : تو برای چی باید کلید اینجارو داشته باشی؟
جرمی : خونه دوستمه
جیسونگ : بیخیال ، چرا اومدی اینجا؟
جرمی : به نظر خودت چرا اومدم؟
جیسونگ : نمیدونم
جرمی : خوب هم میدونی

خودکار رو سمتش گرفتم

جیسونگ : فکر کنم هفته ی پیش با خوابیدن با مینهو بهت فهموندم که عاشق کی ام
جرمی : مشکلی نیست ، مطمئنم به زودی عاشقم میشی

نیشخند تمسخر آمیزی بهش زدم

جیسونگ : نخیرم نمیشم ، مگه ناله هامو برای دوست پسرم نشنیدی؟

Emotions within °minsung°Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang