"نویسنده"
بعد از اینکه شام خوردن ، از رستوران بیرون اومدن.
جیسونگ تمام مدت به مینهو خیره شده بود و منتظر نیم نگاهی از طرف مینهو بود ولی یه لحظه هم نگاش نمیکرد و این قلب جیسونگ رو به درد آورده بود.
جرمی متوجه نگاه خیره جیسونگ به مینهو شد و اخمی به ابروهاش داد و خطاب به جیسونگ لب زد.جرمی : عزیزم
جیسونگ نگاهش رو از مینهو گرفت و به جرمی داد
جیسونگ : هوم؟
نگاه مینهو روی جیسونگ قفل شد
جرمی : بریم خونه امشب کلی کار داریم
جیسونگ : چی کار داریم؟جرمی نیشخندی زد و انگشت هاش رو توی انگشت های کوچولوی جیسونگ قفل کرد و همونطور که از مینهو و سونگمین دور میشدن ، جوری حرف زد تا صداش به گوش مینهو برسه.
جرمی : خودت رو به اون راه نزن ، قول دادی امشب انجامش بدیم
جیسونگ کلافه به جرمی نگاه میکرد و باهاش به سمت ماشین می رفت ، حتی یه کلمه هم از حرف های جرمی رو نمیفهمید.
آتشی توی وجود مینهو به پا شد ، بی توجه به سونگمین از اونجا دور شد.
سونگمین اخمی به ابروهاش داد ، به مینهو شک کرده.
چرا مینهو هیونگش انقدر عصبی رفتار میکنه؟
نکنه حافظه اش برگشته؟
نه اگه حافظه اش برگشته بود به هیچ وجه امکان نداشت یه گوشه بشینه و فقط تماشاگر رابطه ی جیسونگ و جرمی باشه.
پس چرا اینقدر به حرف های جرمی واکنش نشون میده؟
سونگمین آه کلافه مانندی کشید و به دنبال مینهو راهی شد.
مینهو سوار ماشین شد و قبل از اینکه سونگمین سوار ماشین بشه ؛ با خشم و نفرت ماشین رو روشن کرد و لب زدمینهو : به نفعته باهاش نخوابی هان جیسونگ وگرنه یکاری دست هردوتون میدم
سونگمین به ماشین رسید و در رو باز کرد و سوار شد
مینهو توجهی به پسر کنارش نکرد و سریع به سمت خونه چان حرکت کرد.جیسونگ به صندلی ماشین تکیه داده بود و به حرف های جرمی فکر میکرد.
تازه منظور جرمی رو فهمیده بود ولی یادش نمیاد همچین قولی بهش داده باشه.
سرش رو به پشتی صندلی تکیه داد و از پنجره ی کنارش به آسمون تاریک نگاه میکرد.
حالا باید چیکار میکرد؟
اون نمیخواد هم خواب جرمی بشه ولی جوری که جرمی این رو بیان کرده ، ترسی توی وجود جیسونگ انداخته که نمیتونه کنترلش کنه.
طولی نکشید که به خونه رسیدن.
از ماشین پیاده شدن.
جیسونگ آروم و کلافه و با ترسی که توی وجودش پیدا شده بود به سمت در خونه قدم برمیداشت.
با شنیدن حرفی ترس وجودش بیشتر شد و به سمت صاحب صدا چرخیدسونگمین : امشب قراره حسابی بهت خوش بگذره نه؟
سونگمین توی حیاط منتظرشون بود تا از نیت جرمی مطمئن بشه.
جرمی جلو اومد و یهو با گذاشتن دست هاش زیر کمر و زانوهای جیسونگ ، او رو براید استایل بغل کرد.
جیسونگ جیغ خفیفی کشید که باعث خنده ی جرمی و سونگمین شد.
YOU ARE READING
Emotions within °minsung°
Fanfictionکاپل اصلی : minsung _ changlix _ hyunin _ chanmin کاپل فرعی : chanlix _ 2min ژانر : عاشقانه _ فول اسمات _ درام 🔞 روز های پخش : جمعه