Emotions within °minsung°

Part 28

[سئول 8:00 شب]

"پدر جونگین"

توی دفتر نشسته ام و مشغول کارهای رستورانم.
گه گاهی از پنجره به اون پسره نگاه میکردم.
کارش رو خیلی خوب انجام میداد و از زمانی که اومده توی رستوران مشتری های زیادی رو به خاطر چهره ی جذابش جذب کرده.
به نظر پسر خوبی میاد ، با شخصیت و خوش رفتار و مهربونه.
با صدای زنگ گوشیم چشم از اون پسر برداشتمو به گوشیم نگاه کردم.
گوشی رو برداشتمو جواب دادم

پدر جونگین : الو

جونگین : سلام بابا میشه یه خواهشی بکنم؟

پدر جونگین : بگو

جونگین : بابا لطفا ۴ دست غذا میشه برام بفرستی دوستام پیشم ان و مامان رفته بیرون

پدر جونگین : چه غذاهایی میخوای؟

جونگین : اگه غذاهایی که گوشت توشون باشه عالی میشه

پدر جونگین : خیله خب

جونگین : ممنون بابا

پدر جونگین : هوم

گوشی رو قطع کردمو روی میز گذاشتمش.
صدای تق تق در اومد

پدر جونگین : بیا تو

هیونجه : عموجان ببخشید مزاحم شدم

پدر جونگین : بیا بشین

اومد روی صندلی نشست و ورقه ای روی میز گذاشت

هیونجه : این لیست حقوق این ماه کارکنان هست

پدر جونگین : اوهوم

دوباره نگاهی از پنجره بهش انداختم
با صدای هیونجه به خودم اومدم

هیونجه : اون خیلی جذابه نه؟

سرمو برگردوندمو نگاش کردم

پدر جونگین : هوم
هیونجه : از زمانی که اومده کلی مشتری به خودش جذب کرده ، اون هم جذابه هم مهربون ،چقدر خوشبخته اون دختری که هیونجین دوسش داره

از حرفش عصبی شدمو دستامو مشت کردمو با صدای کمی بلند گفتم

پدر جونگین : از کجا معلوم اونی که دوسش داره دختر باشه؟؟

هیونجه : چی؟

پدر جونگین : انقدر حرف نزن برو پنج تا استیک آماده کن برای بیرون بردن ، تازه هیونجین هم صدا کن بیاد دفترم.

هیونجه : چشم عمو جان

از اتاق بیرون رفت.
دستامو دوطرف سرم گذاشتمو سرم رو پایین آوردم
چرا یه دفعه اینقدر عصبی شدم؟
چرا از این که هیونجه گفت خوش به حال دختری که اون دوسش داره ، حس خیانت به جونگین بهم دست داد؟
چرا احساس میکنم اون باید فقط جونگین رو دوست داشته باشه؟
آه این چه حس مزخرفیه؟
همش تقصیر اون پسره بود اگه اون پسره که دوست پسر جیسونگ بود اون روز جیسونگ رو با خودش نمیبرد الان اینقدر رابطه ی دوتا پسر برام عادی و جذاب نبود.
حالا باید چیکار کنم؟
یعنی بهش اجازه بدم؟
آه دارم دیوونه میشم
با صدای تق تق در ، سریع صاف نشستم