Writer :
"نویسنده"
آقای لی : باید باهم صحبت کنیم مینهو.
مینهو : چه صحبتی؟
آقای لی : دنبالم بیا.دستاش رو بر روی دستای دوست پسرش قرار داد و آن ها رو از بازوهاش جدا کرد و به دنبال پدرش راهی شد.
جیسونگ نگران به مینهویی که همراه پدرش به داخل یکی از اتاق ها می رفت ، نگاه کرد.
نمی دونست که آقای لی چه حرفایی میخواد به پسرش بزنه اما لحن آن مرد کاملا جدی و ترسناک به نظر می رسید.
نگاهش رو به پدرش داد و لب زد.جیسونگ : پدرجون شما می دونین آقای لی برای چه میخواد با مینهو حرف بزنه؟
آقای هان بر روی صندلی کنار پسرش نشست و جواب داد.
آقای هان : آقای لی میخواد درمورد رابطه جنسی تون با مینهو صحبت کنه.
پلک های جیسونگ از شدت تعجب به بالا پرید و به سختی از روی صندلی بلند شد.
آقای هان همراه اون از جاش بلند شد و بازوهای ظریف پسرش رو گرفت تا در ایستادن بهش کمک کنه.
جیسونگ با نگرانی به پدرش چشم دوخت و دستای کوچولوش رو بر روی سینه های پدرش قرار داد و لب زدجیسونگ : پدر جون لطفا اجازه ندید آقای لی دوست پسرم رو دعوا کنه.
آقای هان : این موضوع ساده ای نیست جیسونگ ، شما توی سن کم وارد رابطه جنسی شدین و این خیلی بده.
خانم هان : اصلاهم بد نیست.
خانم لی : درسته.آقای هان نگاهش رو به هردو خانم داد و گفت.
آقای هان : خانما این مسئله مردونه اس ، لطفا دخالت نکنین.
جیسونگ کلافه سرش رو به چپ و راست تکون داد و حلقه اشکی درون چشماش برق زد.
پاهاش رو دو سه بار به زمین کوبید و خواهش وار لب زد.جیسونگ : پدرجون لطفا به حرفام گوش بدین ، درسته ما زود وارد رابطه شدیم اما مشکلی نداریم لطفا با آقای لی صحبت کنین.
آقای هان : بیا بریم پیش اونا.
باید یه صحبت منطقی داشته باشیم.دست جیسونگ رو گرفت و باهم وارد اتاقی شدن که مینهو و پدرش درحال گفت و گو بودن.
آقای لی نگاهی به آنها انداخت و گفت.آقای لی : خیلی خوب شد که شماهم اومدین.
آقای هان : بهتره باهم باهاشون صحبت کنیم.آقای هان در اتاق رو بست و به طرف میز تحریر رفت و هردو صندلی چوبی رو برداشت و کنار هم روبه روی تخت قرار داد و خطاب به آقای لی لب زد
آقای هان : لطفا بشینین.
آقای هان و آقای لی کنارهم بر روی صندلی نشستن.
مینهو به طرف دوست پسرش اومد و بازوهاش رو گرفت و آهسته اون رو روی تخت نشوند و خودشم کنارش نشست.مینهو : بفرماین گوش میدیم.
آقای لی : دست از انجام این رابطه جنسی بکشین.
مینهو : این چه حرفیه آخه؟
ما دوست پسرهم هستیم ، چرا نباید باهم بخوابیم؟
جیسونگ : درسته.
آقای هان : شما هردوتون الان بچه این و درک پایینی از این مسائل دارین.
مینهو : درک پایین؟!
میشه منظورتون رو واضح بگین؟
آقای هان : منظورم اینه که ممکنه با انجام این کار به خودتون صدمه بزنین.
مینهو : نیازی نیست نگران باشین ، مشکلی برامون پیش نمیاد.
آقای هان : گفتن این حرف برات راحته چون تو کسی هستی که وارد جیسونگ میشی و به خودت لذت میدی.
YOU ARE READING
Emotions within °minsung°
Fanfictionکاپل اصلی : minsung _ changlix _ hyunin _ chanmin کاپل فرعی : chanlix _ 2min ژانر : عاشقانه _ فول اسمات _ درام 🔞 روز های پخش : جمعه