Part 55

1.7K 248 151
                                    

لطفا هر پارت رو که میخونین vote بدین چون خیلی برای نوشتن بهم انرژی میده♡

"مینهو"

مینهو : به جای نیپلام ، نظرت چیه دیکم رو بمکی؟

اون اصلا حرفام رو نمی فهمه و تنها کاری که انجام میده ، خندیدنه.
دستامو دور کمرش حلقه کردمو پیشونیم رو به پیشونیش چسبوندمو نفس های داغم رو با شهوت و تند تند توی صورتش میفرستادم

مینهو : جیسونگ لطفا ازم دلگیر نشو ، من...من واقعا بهش نیاز دارم.

بازم چیزی نمی گفت و میخندید.
بوسه ای روی لب هاش گذاشتمو آروم روی تخت خوابوندمش و روی تن خوشگلش خوابیدم.
برای انجام دادنش دودلم.
اگه ازم متنفر بشه چی؟
من نمیخوام ازش سواستفاده کنم ، من...من واقعا بهش احتیاج دارم.
اخمی به ابروهام دادم.
آه دارم دیوونه میشم ، من میخوامش ، میخوام توی دهنش ارضا بشم.
اما...اما نمیتونم....نمیتونم به عشق و اعتمادی که جیسونگ نسبت بهم داره ، خیانت کنم.
جیسونگ عزیز منه ، نه...نه من نمیتونم ... نمیتوووونم.

.
.
.

"چانگبین"

فلیکس رو آروم روی تخت گذاشتم.
کاملا خوابش برده بود و لپ ها و بینی اش حسابی سرخ شده بودن.
به چهره ی کیوتش لبخندی زدمو آروم موهای لختش رو نوازش میکردم.
آخه من چطوری این موجود زیبا رو سخت بفاک بدم؟
دلم نمیاد درد بکشه ، فلیکس عشق منه ، نمیخوام اذیتش کنم.
درسته بعضی اوقات شیطون میشه ولی تا حالا هیچ وقت با رفتارش منو آزار نداده.
فلیکس یه فرشته اس.
آروم روی تخت خزیدمو کنارش دراز کشیدم.
پتو رو بالا آوردمو روی بدن هامون کشیدمو جلو رفتم و بوسه ای به پیشونی قشنگش زدم.
فلیکس غلتی خورد و کاملا توی بغلم افتاد و با لبخند شیرینی آروم آروم شروع کرد به نفس کشیدن.
نفس هاش خیلی داغن.
لبخندی زدمو پیشونیم رو به پیشونیش چسبوندمو کم کم پلک هام سنگین شد.

.
.
.

"چان"

سونگمین رو روی تخت گذاشتم.
اصلا نمیفهمید کجاست و فقط دیوونه بازی درمیاورد.
باورم نمیشه این همون سونگمینی باشه که من میشناسم.
اون شخصیت سرد و آرومی داشت ولی الان ، شیطون و کیوت شده.
بالشت رو بغل کرده بود و روی تخت تاب میخورد.
خنده ای کردمو روی تخت نیم خیز شد و از پشت بغلش کرد و آروم بوسه ای به گردنش زدم.

چان : سونگمینا ، نمیشه مینهو رو فراموش کنی؟

اصلا متوجه حرفام نمیشد.
بغلش کردم و آروم سرش رو روی بالشت تنظیم کردمو نگاه خیره ای به چشمای خمارش انداختمو آروم زمزمه کردم

چان : کاشکی به اطرافت بیشتر توجه میکردی ، چون...چون یکی هست که دیوونه وار عاشقت شده

بعد از حرفی که زدم ، سرش شل شد و خوابش برد.
لبخندی زدمو آروم روی گونه ی لطیفش بوسه ای گذاشتم.
کنارش دراز کشیدمو بعد از انداختن پتو روی تن هامون خوابیدم.

Emotions within °minsung°Where stories live. Discover now