Emotions within °minsung°

Part 13

"جونگین"

پدر و مادرم با دیدن این صحنه خشک شون زد ، یهو پدرم داد کشید

پدر جونگین : بلند شیددددددد

مادر سریع از اتاق بیرون رفت، سریع با هیونجین لباسامون رو پوشیدیم ، پدرم سمتم اومد و کشیده ای به صورتم زد ، هیونجین از ترس توی جاش خشک شد
پدرم بازوش رو گرفت و اونو از خونه بیرون انداخت.
مامانم با گریه گفت

مامان جونگین : این چه وضعیه جونگینااا؟
پدر جونگین : ما تو رو فرستادیم سئول که درس بخونی ، این درس خوندنته ، با همجنس خودت روی تخت سکس کنی ، هااان؟

جونگین : من دوسش دارم
پدر : خفه شوووووو ، دیگه اینطوری فایده نداره، باید بری خارج درس بخونی
جونگین : بابا من....

نذاشت حرفم رو بزنم

پدر : حرف نزن همین که گفتم فهمیدی؟؟؟؟

هیچی نگفتم

پدر: فهمیدییییییی؟؟؟
جونگین : بله فهمیدم
.
.
.
.
"فلیکس"

بوی خوبی حس میکردم ، چشمام رو باز کردم ، خنده محوی زدم ، بوی موهای جیسونگه ، جیسونگ توی بغلم خوابیده ، لبخندی زدم و موهاشو ناز کردم ، سرم رو بالا آوردم دیدم مینهو هیونگ با عصبانیت بهم زل زده ، از نگاهش ترسیدم و با لبخند گفتم

فلیکس : صبح بخیر هیونگ

با عصبانیت سمتم اومد ، دستش رو زیر گردن جیسونگ گذاشت و آروم جیسونگ رو توی بغل خودش کشید ، جیسونگ غلتی زد و خودش رو به مینهو هیونگ چسبوند ، مینهو هیونگ بغلش کرد و بوسه ای روی موهاش گذاشت و با حرص بهم نگاه کرد و گفت

مینهو : نمیخوای بری؟
فلیکس : نه میخوام پیش جیسونگ بمونم
مینهو : فلیکس تا شرمنده چانگبین نشدم و یه بلایی سرت نیاوردم پاشو برو

تصمیم گرفتم یکم سر به سرش بذارم ؛ نیشخندی زدم و گفتم

فلیکس : هیونگ تو می ترسی؟

با اخم نگام کرد

مینهو : منظورت چیه؟
فلیکس : میترسی جیسونگ منو بیشتر از تو دوست داشته باشه ، نه؟
مینهو : پاشو گم شو بیرون

دوباره خندیدم ، با خنده هام عصبانی تر شد و دندوناش رو از حرص روی هم کشید
دستم رو زیر سرم گذاشتم و بهش نگاه کردم و گفتم

فلیکس : نظرت چیه وقتی بیدار شد ازش بپرسیم که کدوممون رو بیشتر دوست داره؟ البته جای سوال نداره معلومه منو بیشتر دوست داره ، هر چی نباشه من دوست چند سالشم ولی تو همش سه ماهه باهاشی

دستشو آروم از زیر سر جیسونگ در آورد که بلندشه به حسابم برسه ، سریع از روی تخت بلند شدم و بیرون رفتم ، مینهو هیونگ دنبالم اومد ، ترسیدم و پشت مبل ایستادم ، جلوم ایستاد و با خشم نگام کرد