Writer :
جرمی : من میخوام جیسونگ رو ببینم ، کمکم کن بتونم باهاش ملاقات کنم.
با جمله ای که ازش شنیدم ، پلک هام از تعجب به بالا پرید و زمزمه کردم
سونگمین : چ....چی؟
جرمی : یه قرار ملاقات باهاش برام جور کن
سونگمین : تو دیوونه شدی؟؟
جیسونگ دوست پسر مینهو هیونگه و حالا که مینهو هیونگ اینو فهمیده تحت هیچ شرایطی به جیسونگ اجازه خروج از خونه رو نمیده.جرمی چهره نا امیدی به خودش گرفت و با لحن پر از بغضی لب زد
جرمی : لطفا سونگمین من باید ببینمش ، دلم برای یه لحظه دیدنش داره پر پر میشه.
میخوام فقط باهاش حرف بزنم.
لطفا کمکم کن.سونگمین : لطفا بیخیالش شو جرمی.
مگه خودت نگفتی کسی که عاشقه به خاطر اینکه عشقش خوشحال باشه هرکاری میکنه ، جیسونگ کنار مینهو هیونگ خوشحاله پس توئم فراموشش کن.بغض درون صداش بیشتر و بیشتر شد و اشک هاش روی گونه هاش لیز خورد و لب زد
جرمی : لطفا فقط یک بار ، قول میدم بعد از دیدنش برای همیشه برم ولی فقط یه بار دیگه چهره خوشگلش رو ببینم و صدای نازش رو بشنوم.
با جملاتی که می گفت ، دلم حسابی آتیش گرفت.
بدون اینکه نگاهی به چشمان خواهش وارش بندازم ، جمله ای رو گفتم و سریع از خونه خارج شدمسونگمین : متاسفم
تمام مدت که توی راه بودم ، ذهنم درگیر جرمی بود.
اون بینهایت به جیسونگ دلبسته.
و از همه بدتر عشقی رو نداره که بخواد جای جیسونگ رو براش پر کنه اما من چان هیونگ رو دارم.
چرا اینقدر زندگی هامون پیچیده شده آخه؟
بهتره فعلا فراموشش کنم و بعدا درموردش با چان هیونگ حرف بزنم.
او بهتر میتونه راهنماییم کنه که چیکار کنم.
آره درسته.
بهتره فعلا همه حواسم رو برای ملاقات با مرد عزیزم بذارم.بالاخره به زمین بسکتبال رسیدم ولی کاشکی نمی رسیدم.
با دیدن چان هیونگ توی زمین بسکتبال که تیشرت مشکی حلقه آستینی به تن داشت و شورتک سیاهی پوشیده بود و در حال بسکتبال بازی کردن بود ؛ قلبم از تپش ایستاد.
به طور عجیبی نگاهم روی چهره و اندام مردونه اش جابه جا میشد.
من......من تاحالا چطوری عاشق این مرد جذاب نشده بودم؟
چطوری؟؟
چطورییییییی؟؟؟
آب دهنم رو به سختی قورت دادم و سعی کردم کمی هوا استشمام کنم تا بتونم اکسیژن رو به داخل خونم وارد کنم تا دوباره قلبم شروع به تپیدن کنه.
کمی جلو رفتم تا در معرض دیدش قرار بگیرم.
بعد از پرتاب بلندی که کرد و توپ دقیقا درون سبد جای گرفت ، سرش رو چرخوند و نگاهی بهم انداخت.
لبخندی زدم و کمی دستم رو بالا آوردم و تکونش داد.
چان هیونگ لبخند پهنی زد و با قدم های نسبتا تندی به طرفم اومد.
بی اختیار چشمام ، عضلات دست و پاهاش رو از نظر میگذروند.
چقدر بدنش محکم و قویه.
و جالب تر از همه اینه که بدنش خیلی سفیده.
واقعا باید به خودم لعنت بفرستم که چنین مرد جذاب و سکسی ای رو تاحالا نادیده گرفته بودم.
با لبخند مهربون و جذابی مقابلم ایستاد و لب زد
KAMU SEDANG MEMBACA
Emotions within °minsung°
Fiksi Penggemarکاپل اصلی : minsung _ changlix _ hyunin _ chanmin کاپل فرعی : chanlix _ 2min ژانر : عاشقانه _ فول اسمات _ درام 🔞 روز های پخش : جمعه