Part 42

1.6K 258 144
                                    

"جونگین"

بعد از اینکه هیونجین و چانگبین هیونگ و چان هیونگ و مینهو هیونگ و سونگمین برای خرید رفتن فروشگاه ، دوتا بشقاب آوردمو توی هر کدوم یه لیوان شیر و سه تا کلوچه گذاشتمو سمت اتاق فلیکس و جیسونگ رفتم.
به محض رسیدن به اتاق یه پامو بالا آوردمو روی دستگیره ی در گذاشتمو بازش کردم.
داخل اتاق شدم ، فلیکس و جیسونگ هردو بیحال روی تخت هاشون دراز کشیده بودن و باهم حرف میزدن.
با دیدنم لبخند زدن ولی از جاشون تکون نخوردن.

جیسونگ : صبح بخیر
جونگین : صبح بخیر نامرد

جیسونگ با تعجب نگام کرد

جیسونگ : چیشده؟

جلو رفتمو بشقاب های شیر و کلوچه رو پایین تخت هاشون گذاشتمو صندلی میز تحریر رو برداشتمو وسط اتاق روبه روی هردوشون گذاشتمو نشستم

جونگین : می پرسی چیشده؟ یعنی نمیدونی؟
جیسونگ : نه
فلیکس : مشکلی پیش اومده؟
جونگین : آره یه مشکل خیلی بزرگ

هردو اخمی به ابروهاشون دادن

فلیکس : چه مشکلی؟
جونگین : شما دوتا خیلی نامردین
جیسونگ : چرا؟
جونگین : چون با من هماهنگ نکردین
فلیکس : هماهنگ نکردیم؟! چی رو؟
جونگین : سکستون رو
جیسونگ : ها؟
جونگین : چرا به منم نگفتین تا با هیونجین سکس کنم؟

هردوشون شروع به خندیدن کردن

جونگین : مرض نخندین ، من کاملا جدی ام
فلیکس : منم تازه فهمیدم جیسونگ سکس داشته
جیسونگ : من و مینهو صبح سکس کردیم.
فلیکس : منو چانگبین هم دیشب ، دیدی اصلا هماهنگی ای در کار نبوده

دست به سینه نشستم

جونگین : بازم باید بهم میگفتین
فلیکس : من که کاملا یه دفعه ای شد ، اومدم بخوابم که یهو چانگبین اومد داخل اتاق
جیسونگ : منم همینطور ، توی بغل مینهو دراز کشیده بودم که یهو مینهو شلوار و باکسرمو درآورد ، اصلا هیچ برنامه ای براش نداشتیم.

یه لگد به پای جیسونگ زدم ، یکی دیگه هم به پای فلیکس

جونگین : ساکت شید هردوتون

انگشت اشاره ام رو بالا آوردم و به حالت خط و نشون کشیدن تکونش میدادم

جونگین : بهتون گفتم باشم ، از این به بعد هر موقع خواستین سکس کنین منو در جریان میذارین اوکی؟

فلیکس : اوکی اوکی
جیسونگ : چشم قرباااان
جونگین : حالا صبحونتون رو بخورین

جیسونگ لیوان شیر رو برداشت و یه قلپ ازش خورد

جیسونگ : ممنونم جونگینا

فلیکس هم یه کلوچه رو نصف کرد و خورد و با ریز کردن چشماش بهم لبخند زد.

.
.
.

"مینهو"

از زمانی که اومدیم فروشگاه برای خرید یه چیزی عجیبه.
هیونجین همش توی خودشه ، سمتش رفتمو دستمو روی شونه اش گذاشتم
برگشت و نگام کرد

Emotions within °minsung°Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon