Part 73

1.3K 242 120
                                    

"نویسنده"

چانگبین : الو
سانگیون : چانگبین شی ، پلیس هوانگ هیونمین رو دستگیر کرد
چانگبین : اوکی الان میام

تماس رو قطع کرد و گوشی تلفن رو درون جیبش جا داد و با عجله مشغول پوشیدن گرمکن مشکی رنگش شد.
نگاه فلیکس روی مرد روبه روش متمرکز شد.
کاملا خشم و عصبانیت رو در نگاه دوست پسرش میدید.
قبل از اینکه چانگبین حرفی رو به زبون بیاره ، لب زد

فلیکس : چانگبینا

چانگبین نگاه عصبی اش رو به دوست پسرش داد و گفت

چانگبین : هوم؟
فلیکس : تو میدونی چرا عاشقت شدم؟

چانگبین لبخند کوتاه و سطحی زد و روی تخت کنار فلیکس نشست.

چانگبین : الان باید برم عزیزم ، پلیس هیونمین رو دستگیر کرده ، بعدا مفصل باهم حرف میزنیم
قبل از اینکه از جاش بلند بشه ، دست های کوچک جوجه کوچولو روی دست های گرم دوست پسرش نشست

فلیکس : اما حرفی که میخوام بزنم به همین موضوع مربوطه

چانگبین دست های کوچک و نرم فلیکس رو فشرد

چانگبین : میشنوم عزیزم
فلیکس : چانگبینا میدونی چه موقعی ازت خوشم اومد؟
چانگبین : نه
فلیکس : زمانی که مینهو هیونگ با یکی از همکلاسی های من دعوا شده بود رو یادته؟
چانگبین : همون پسره که به موهای مینهو آدامس چسبونده بود؟
فلیکس : اوهوم
چانگبین : خب؟
فلیکس : اون زمان مینهو هیونگ به کل دیوونه شده بود و میخواست اون پسره رو از روی زمین محو کنه و اگه صدمه ای به اون پسر میزد ، اخراج میشد چون دو روز قبلش سه تا دعوا کرده بود و بهش اخطار داده بودن.

حرفی نمیزد و منتظر ادامه صحبت های فلیکس نشسته بود و گوش میداد

فلیکس : اون موقع تو جلو اومدی و اجازه همچین کاری رو به مینهو هیونگ ندادی.
در واقع من اون زمان عاشق شخصیت و مردونگی ات شدم.
با اینکه تو و مینهو هیونگ توی بدترین شرایط بودین ولی تو خودت رو کنترل کردی و به این دعوا خاتمه دادی.
سعی کردی دوستت رو از این بحران نجات بدی و من عاشق این ویژگی تو شدم.
لطفا حالاهم همینکارو کن.
لطفا صدمه ای به هیونمین نزن.
تو توانایی اینو داری که خشم ات رو کنترل کنی پس لطفا کاری نکن که هیونجین توی دردسر بیفته.

چانگبین نیشخندی زد و با سرش حرف های فلیکس رو تایید کرد

چانگبین : باشه سعی میکنم خودمو کنترل کنم ولی...

قبل از اینکه جمله اش رو ادامه بده ، به سمت فلیکس خم شد و سرش رو در گردن او فرو برد.
مک کوچکی به لاله گوشش زد و آروم زمزمه کرد

چانگبین : ولی اینو باید بدونی که عاشق فرد اشتباهی شده بودی

فلیکس متعجب شد و دوست پسرش رو کمی از خودش فاصله داد و لب زد

فلیکس : منظورت چیه؟

Emotions within °minsung°Where stories live. Discover now