ساعتهای استرس آوری بود .
تمین گوشه ای از خونه نشسته بود و بی حرف با پوست بالا اومده ی گوشه ی ناخنش بازی میکرد و مینهو کمی آنطرف تر زیرچشمی حرکاتش رو میپایید . بعد از نقره داغ شدنش توسط تمین جرات نداشت فاصله ش رو با سولمیت خشمگینش از چیزی که بود کمتر کنه و ترجیح میداد در همین فاصله از دور تماشاش کنه .
وقتی شنیده بود لیان میخواد به اونجا بیاد تمام وجودش از خشم میلرزید . هیچ ایده ای نداشت که این مار هفت خط اینبار چه حیله ای سوار کرده . با اینکه تمین اصرار داشت حیله ای در کار نیست و صدای لیان به طرز صادقانه ای ترسیده به نظر میرسید اما مینهو نمیتونست خودش رو برای اعتماد به موجودی که ذره ای صداقت درونش ندیده بود قانع کنه .
سم هیون و هه جین گوشه ی دیگه ای از خونه نشسته بودن و از چهره شون میشد فهمید توی دنیای خودشون هستن . سم هیون به نظر خوشحال میرسید ، با بوسه های یواشکی ای که روی گونه ی هه جین مینشوند صورتش رو گلگون میکرد و باعث میشد برای فرار از خجالت سرش رو توی گردن دوست پسر عاشقش پنهان کنه .
YOU ARE READING
Yin
Fanfiction[کامل شده] - عشق چیزی جز پذیرفتن تفاوت ها نیست، عشق چیزی جز درهم پیچیدن شباهت ها نیست. عشق یعنی تاریکی های وجودت را دیدن، عشق یعنی چشم بر روی روشنی هایت نبستن. عشق سقوط آزادایست بر فراز کوه های اعتمادی که از هم آغوشی قلب تپنده م و چشم های تب دارت ب...