هم گناه

179 34 53
                                    

ساعتهای استرس آوری بود .

تمین گوشه ای از خونه نشسته بود و بی حرف با پوست بالا اومده ی گوشه ی ناخنش بازی میکرد و مینهو کمی آنطرف تر زیرچشمی حرکاتش رو میپایید . بعد از نقره داغ شدنش توسط تمین جرات نداشت فاصله ش رو با سولمیت خشمگینش از چیزی که بود کمتر کنه و ترجیح میداد در همین فاصله از دور تماشاش کنه .

وقتی شنیده بود لیان میخواد به اونجا بیاد تمام وجودش از خشم میلرزید . هیچ ایده ای نداشت که این مار هفت خط اینبار چه حیله ای سوار کرده . با اینکه تمین اصرار داشت حیله ای در کار نیست و صدای لیان به طرز صادقانه ای ترسیده به نظر میرسید اما مینهو نمیتونست خودش رو برای اعتماد به موجودی که ذره ای صداقت درونش ندیده بود قانع کنه .

سم هیون و هه جین گوشه ی دیگه ای از خونه نشسته بودن و از چهره شون میشد فهمید توی دنیای خودشون هستن . سم هیون به نظر خوشحال میرسید ، با بوسه های یواشکی ای که روی گونه ی هه جین مینشوند صورتش رو گلگون میکرد و باعث میشد برای فرار از خجالت سرش رو توی گردن دوست پسر عاشقش پنهان کنه .

YinWhere stories live. Discover now