برف روی چمن

273 66 24
                                    

ده دقیقه ای میشد که جلوی لپتاپ باز نشسته بود و بی هدف به صفحه ی بروزر باز خیره شده بود . دست هاش برای تایپ کردن بالا نمی اومدن و ذهن خسته اش از اتفاقات روز برای فکر کردن همراهیش نمیکرد .

حس میکرد سرمای زمستون توی بدنش رخنه کرده و سرماخوردگی بدی انتظارش رو میکشه .

بینیش رو بالا کشید . نگاهش هنوز به ال سی دی لپتاپ بود.

صدایی توی مغزش بهش هشدار میداد که این کار خیانت به اعتماده اما صدای دیگه ای بهش گوشزد میکرد که این ممکنه آخرین شانسش برای کشف حقیقت باشه .

انگشت های سنگینش رو به سختی بالا آورد و مثل سقوط سنگی روی زمین گلالود ، روی دکمه های کیبورد فرو برد .

گرگ های پرایم

مجموع کلماتی بود که به سختی تایپ کرد و در صدم ثانیه صدها سایت و وبلاگ جلوی روش باز شدن .

با استرسی که حتی دلیلش رو هم نمیفهمید ، اولین وبسایت رو باز کرد و شروع به خوندن مطالبش کرد .

تکراری

تکراری

تکراری

همه ی سایت هایی که یکی پس از دیگری باز میکرد تمام مطالبی رو که آکیاما براش شرح داده بود از اول بازگو میکردن و هیچ تفاوتی به حال جینکی نمیکرد .

YinDove le storie prendono vita. Scoprilo ora