جونگهیون روی مبل راحت خونه ی برادرش نشسته بود و با چشم های دقیقی به عکس های توی تلوزیون که پشت هم به نمایش در می اومدن نگاه میکرد .
این اولین نمایشگاه رسمی کیبوم بعد از سالها عکاسی کردن بود و میخواست همه چیز عالی و بی نقص اجرا بشه، برای همین از جونگهیون خواسته بود تا به عنوان یک تماشاگر به عکس ها نگاه کنه و نظرش رو در مورد همه شون بگه .
جونگهیون هم از هیچ کمکی دریغ نمیکرد و نظراتش رو دونه به دونه درمورد همه ی عکس ها بیان میکرد .
«این یکمی کنتراستش بالاست به نظرم»
«این یکی اگه یکم از سمت راست کراپ شه بهتر نمیشه؟!»
«اینو دوس دارم جالب شده ولی اون بطری توش اضافه ست»
کیبوم همه ی نظرات رو با دقت گوش میداد و از بعضی ها هم نوت برداری میکرد . تا اینکه عکس ها تموم شد و آه کشید .
جونگهیون با تعجب نگاهش رو از صفحه ی بزرگ تلوزیون گرفت و به کیبوم داد. بعد از چنین موفقیتی آهی که کیبوم کشیده بود برای جونگهیون جالب و غیر قابل باور بود .
ESTÁS LEYENDO
Yin
Fanfic[کامل شده] - عشق چیزی جز پذیرفتن تفاوت ها نیست، عشق چیزی جز درهم پیچیدن شباهت ها نیست. عشق یعنی تاریکی های وجودت را دیدن، عشق یعنی چشم بر روی روشنی هایت نبستن. عشق سقوط آزادایست بر فراز کوه های اعتمادی که از هم آغوشی قلب تپنده م و چشم های تب دارت ب...