مینهو

305 66 68
                                    

جونگهیون روی مبل راحت خونه ی برادرش نشسته بود و با چشم های دقیقی به عکس های توی تلوزیون که پشت هم به نمایش در می اومدن نگاه میکرد .

این اولین نمایشگاه رسمی کیبوم بعد از سالها عکاسی کردن بود و میخواست همه چیز عالی و بی نقص اجرا بشه، برای همین از جونگهیون خواسته بود تا به عنوان یک تماشاگر  به عکس ها نگاه کنه و نظرش رو در مورد همه شون بگه .

جونگهیون هم از هیچ کمکی دریغ نمیکرد و نظراتش رو دونه به دونه درمورد همه ی عکس ها بیان میکرد .

«این یکمی کنتراستش بالاست به نظرم»

«این یکی اگه یکم از سمت راست کراپ شه بهتر نمیشه؟!»

«اینو دوس دارم جالب شده ولی اون بطری توش اضافه ست»

کیبوم همه ی نظرات رو با دقت گوش میداد و از بعضی ها هم نوت برداری میکرد . تا اینکه عکس ها تموم شد و آه کشید .

جونگهیون با تعجب نگاهش رو از صفحه ی بزرگ تلوزیون گرفت و به کیبوم داد. بعد از چنین موفقیتی آهی که کیبوم کشیده بود برای جونگهیون جالب و غیر قابل باور بود .

YinDonde viven las historias. Descúbrelo ahora