ولیعهد

244 54 245
                                    

بوی انسان .

هر سمتی که سرش رو میچرخوند فقط و فقط بوی انسان بود که به مشامش میرسید .

حالت تهوع و سرگیجه لحظه ای دست از سرش بر نمیداشتن.

از روزی که تمین با رئیس کمپانی استارمد قرار داد سه ساله ای رو بست ، موظف شد برای شرکت در کلاس های بخصوصی هر روز در کمپانی حاضر بشه .

قبل از اینکه بدونه اون کلاس ها درمورد چی هستن کمی گیج شده بود چون فکر میکرد با پنج سال کار در عرصه ی مد و فشن اطلاعات کافی رو برای ادامه ی این کار داشته باشه . اما وقتی درمورد موضوع این کلاس ها فهمید نظرش رو تغییر داد .

کلاسی که موظف بود توش شرکت کنه عنوان خاصی نداشت اما کلاسی بود مربوط به چگونگی رفتار در مقابل افراد بلند مرتبه و برخورد با یک مقام سلطنتی .

تمین نمیفهمید آیا اینهمه تشریفات و آداب لازم و ضروری بود؟ چرا باید اینهمه سختی رو فقط برای پوشیدن لباس ولیعهد تحمل میکرد؟

اما فقط تمین نبود.

بجز تمین دو پسر و یک دختر دیگه هم توی اون کلاس ها شرکت میکردن.

تمین خیلی خوب به یاد داشت که اولین دیدارشون چطور گذشت .
وقتی تمین آخری نفری بود که وارد کلاس چهار نفره شون شد ، تمام سر ها به سمتش چرخید و چشم ها روش خیره شد .

«لی تمین

کسی که اسمش رو برده بود آقایی میانسال بود که با ظاهر جدیش به نظر میرسید مسئول آموزش باشه .

YinOù les histoires vivent. Découvrez maintenant