part(7)

820 120 9
                                    

متن ادیت شده
عکس شخصیت ها انتهای پارت

بعد از فرود اومدن ،درد کمی توی مچ پاش حس کرد
کمی پاهاش رو ماساژ داد ، کفش هاش رو پاش کرد و اطراف رو نگاه کرد

با ناباوری به ورودی نگاهی انداخت
+یعنی واقعان هیچ نگهبانی و جود نداره !

و بعد به سمت خروجی دوید

***************

از دید کوک

بعد از قفل کردن در اتاق اون دکتر مو آبی به سمت اتاق کار خودم رفتم ،

روی کار هام ، و برگه های مربوط به شرکت تمرکز کرده بودم ، صدای افتادن چیزی از حیاط به گوشم خورد .
اول توجه نکردم اما بعد از چند ثانیه اون پسرک مو آبی به ذهنم اومد
بی توجه به کارهام ورق ها رو روی میز گذاشتم و به سمت اتاق زیر شیرونی دویدم ، درو باز کاردم و با اتاق خالی رو به رو شدن صدام دست خودم نبود
_لعنتیی !!!!!

تقریبان صدای فریادمو کل عمارت شنیدن

نامجون و جیمین وارد اتاق شدن بدون سوال پرسیدن متوجه اتاق خالی و نبود تهیونگ شدن
سمت خروجی عمارت دویدم ، حدس میزدم جای دوری نرفته

اگه‌میخواست تا ابتدای کوچه بره ازاینجا دیده میشد ، پس داخل یکی از خونه هاس

به جز عمارت ما ، دوتا خونه دیگه اینجا نبود ،

براساس غریزه ، خونه نزدیک به عمارت و انتخاب نکرده پس تو خونه دوم رو انتخاب کرده

با پوز خندی که گوشه لبم جا خوش کرده بود،آهسته به سمت اون ویلا حرکت کردم ،

گربه چموش میخواستم بهت آسون بگیرم ولی خودت نمیخوای

از دید تهیونگ

به پست سرم نگاه کردم ، هنوز کسی دنبالم نبود .

نمیتونستم خیلی دور بشم پس باید تا وقتی که پلیسا میومدن داخل یکی از خونه ها مخفی میشدم .

وارد حیاط دومین ویلا شدم ویلای سفید رنگ‌با سقف مشکی
زنگ در رو فشردم ، از استرس شدید و ترس ، محکم به در میکوبیدم ، تا یک پسر با موهای دو رنگ درو باز کرد
با ترس خیلی زیادی رو بهش گفتم

_ یه آدم خطرناک دنبالمه ، خواهش میکنم بذار بیام تو ، به پلیس زنگ بزنین خواهش میکنم

با چشمام التماسش میکردم که بذاره وارد شم

صدای پسر صاحب خونه‌اومد که با شیطنت زمزمه کرد

+بیاتو

_ممنونم ، واقعان ازت ممنونم

+برو طبقه بالا و بشین

با راهنمایی که کرد سمت طبقه بالا راه افتادم ولی لحظه آخر شک کردم ، اون داشت لبخند میزد

don't hurt me 1 ( Completed)Where stories live. Discover now