هشدار این قسمت دارای صحنه های باز میباشد
از دید تهیونگ
احساس گرما میکردم ، عضوم کاملآ متورم بود و نبض میزد
جانگکوک جلو تر راه میرفت ویلا رو چک کرد
و بعد به سمت آشپزخونه رفت
آهه دیگه نمیتونم تحمل کنم
کتم رو در آوردم و چند دکمه بالای لباسم رو باز کردم و روی زمین نشستم
حالم بد بود و به شدت تحریک شده بودم
لعنت بهت پارک جیمینجانگکوک وقتی از آشپز خونه بیرون اومده بود متوجه شد تهیونگ روی زمین نشسته و حالش به نظر خوب نمیاد
جانگکوک جلوی تهیونگ زانو زد و سرش رو با دستش گرفت و بالا آورد
نگاهش به گونه های قرمز و گر گرفته اش افتاد
پسر کوچیک تر سعی داشت هوارو از بین لب هاش به ریه هاش بکشه
پایین لباسش رو از شلوارش در آورده بود و سعی داشت باهاش برآمدگی عضوش رو بپوشونه
جانگکوک متوجه شد که پسر کوچیک تر حال خوبی نداره اما دقیق نمیدونست چه اتفاقی افتادهبدن منقبض شده تهیونگ و به سمت تشکچه های کنار شومینه برد و خیلی آروم روی اونها قرارش داد
تهیونگ با چشمای نمدارش نگاهش کرد و صداش زد
_ جانگکوک، این جواب منه
جانگکوک کمی گیج شده بود
پسر چشم شیشه ای یقه جانگکوک و گرفت و اونو به سمت خودش کشید
لب هاش و به لب های پسر مشکی پوش رسوند و بی طاقت بوسه ای رو شروع کردجانگکوک چشماش رو بست و همراهیش کرد
تهیونگ به موهای پسر بزرگ تر چنگ زد و بدنش رو بهش چسبوند
ناله ای از سر نیاز کردجانگکوک بقیه دکمه های پیرهن پسر کوچیک تر و باز کرد و نگاهی به بدنش انداخت
پوست نرم و براقش و شکم صافش نگاهی انداخت و آب دهانش رو قورت داد
نگاهش به عضو متورم پسر چشم شیشه ای که ای زیر شلوار مشخص بود انداخت
رنگ نگاهش تیره شد
شونه های پسر چشم شیشه ای رو گرفت و به دیوار پین کرد
تقریبا با داد و خشم رو به پسر ترسیده روبه روش غرید_احساست از سر نیازه نه ؟!
لعنتی چه طور میتونی ایجوری باشی ، این که فقط بخوای بفهمی خوابیدن با یه پسر چه جوریهو بعد به سرعت از تهیونگ جدا شد
تهیونگ اشکی از گوشه چشمش چکید و با صدای لرزونش سعی داشت ماجرارو به کوک بفهمونه
_جانگکوک ، من فقط میخوام با تو تجربه اش کنم ،
اما میترسیدم ، جیمین گفت اگه قرص بخورم باعث میشه بیشتر از رابطه لذت ببرم
جانگکوک سرش رو به طرفت تهیونگ چرخوند
_چه قرصی ؟!
تهیونگ پیچی به بدنش داد و چنگی به کتش زد
YOU ARE READING
don't hurt me 1 ( Completed)
Fanfictionاتمام رسیده 💫 اون پسر چشمای شفافی داشت چشمایی که توش آرامش و مهربونی موج می زد ، شیطون اما صادق بود ، زیبایی بیش از حدش اونو شبیه به الهه های باستانی میکرد ____________________________________ یونگی با چشمای تاریکش به چشماش خیره شد با همون حالت لبخ...