_بوی لعنتیت داره خفم میکنه جئون حتی با این که امروز از بیمارستان برگشتی باز هم همون بوی عطر تند و گرمت رو داری
من گی نیستم ولی چرا دلم میخواد باهات تجربه اش کنمجانگکوک حرفا و کارای تهیونگ پای مستی و فیلم لعنتی که دیده بودن گذاشت و سعی کرد تهیونگ و از روی پاش بلند کنه
__________
از دید جانگکوک
_تهیونگ از روی پام بلند شو
پسر کوچیک تر واکنشی نشون نداد و همونطوری با چشمای خمار و کشیده ، و مژه های بلندش به لبای جانگکوک خیره بود
جانگکوک اخمی کرد
دلش نمیخواست پسر کوچیک تر فردا که به خودش اومد فکر کنه جانگکوک ازش سوء استفاده کرده_تهیونگ بهت گفتم از روم بلند شو
تهیونگ با سماجت بیشتری بدنش رو به بدن جانگکوک چسبوند دستاشو دور گردن کوک حلقه کرد
جانگکوک دستای تهیونگ و از دور گردنش باز کرد
مچ دستای ظریف و سفید تهیونگ و گرفت ، با خشونت تهیونگ و روی تخت انداخت
روش خیمه زد و مچ های تهیونگ و روی تخت فشار داد_تهیونگ ! بهت گفتم تمومش کن
تهیونگ با چشمای نیمه بازش لبخند اغوا کننده ای زد
زبونش رو رولبش کشید_بگو چرا جئون
چرا انقدر حساسی و سر چیزای الکی عصبی میشی ؟!جانگکوک لعنتی فرستاد
خواست از روی تهیونگ بلند شه که اینبار پسر کوچیک تر مچ دستای جانگکوک و گرفت و جاشو باهاش عوض کرد
جانگکوک به خاطر فشاری که بهش وارد شده بود
چهره اش از درد جمع شدجانگکوک کمی به حالت نشسته در اومد و خودشو به تاج تخت تکیه داد
⛔ نیمچه اسمات
تهیونگ به بدن نیمه برهنه جانگکوک نگاه کرد
جانگکوک وقتی که جین پانسمانشو عوض کرد دیگه بلوزی نپوشید و جانگکوک لعنتی به خودش فرستاد که چرا یک بار برخلاف همیشه عمل نکردهتهیونگ خیلی آروم بخش های سالم بالا تنه کوک و همینطور قفسه سینه شو لمس کرد
پسر چشم شیشه ای سرش رو نزدیک صورت جانگکوک آورد
لب هاشو آروم رو لب های جانگکوک گذاشت
مک های آرومی به لب پایین کوک زد و حرکتشو چند بار تکرار کرد ، باسنشو آروم روی پایین تنه کوک که فقط یا باکسر اونو پوشونده بود کشید
ناله آرومی کردهمین کافی بود که پسر بزرگ تر به تهیونگ احساس نیاز پیدا کنه پس دستاشو پشت سر تهیونگ قفل کرد و متقابلآ مک آرومی به لب بالای پسرک چشم شیشه ای زد
بوسه شون عمیق تر و خشن تر شد ، صدای شهوت انگیز بوسه شون تو فضای اتاق میپیچیدجانگکوک دستش رو از زیر بلوز تهیونگ رد کرد و پوست لطیفش و لمس کرد
نگاهش رو تو صورت تهیونگ چرخوند
DU LIEST GERADE
don't hurt me 1 ( Completed)
Fanfictionاتمام رسیده 💫 اون پسر چشمای شفافی داشت چشمایی که توش آرامش و مهربونی موج می زد ، شیطون اما صادق بود ، زیبایی بیش از حدش اونو شبیه به الهه های باستانی میکرد ____________________________________ یونگی با چشمای تاریکش به چشماش خیره شد با همون حالت لبخ...