_شاید باهم گذشته ای دارید
تهیونگ متوجه صدای ضعیف جانگکوک شد ولی دقیق نفهمید چی گفت
به سمتش چرخید_____________________
از دید تهیونگ
_چیزی گفتی جئون ؟!
جانگکوک سرشو به سمت پسر چشم شیشه ای چرخوند
_باهم گذشته ای دارید ؟!
از سوال جانگکوک کمی گیج شدم
_ باکی ؟!
جانگکوک کمی بلند شد و از درد زخمش صورتش جمع شد
به پشتی تخت تکیه داد_با همین دکتره ، سان !
از سوالش جا خوردم ، چه طور اینجوری فکر میکرد
به سمت صندلی کنار تخت کوک رفتم
کمی جا به جاش کردم و روش نشستمبه صورت جانگکوک نگاه کردم
حس های مختلفی توی نگاه و صورتش بود
خشم ، سردرگمی ، خستگی_چرا این فکرو کردی جانگکوک
جانگکوک متقابلآ تو چشمای تهیونگ خیره شد
_زیادی صمیمی اید و به نظرم برای دوتا دوست و همکار یکم زیادیه
تهیونگ که از سنگینی نگاه کوک تقریبآ میشد گفت نفسش گرفته به زمین نگاه کرد دستاشو تو هم قفل کرد
_خب نمیدنم چی بگم ولی باید اینو بگم که من حتی نمیدونم گی ام یا نه ، من تا به حال فقط یه دوست دختر داشتم که اونم ترکم کرد
جانگکوک از این بابت که پسر رو به روش تا حالا با هیچ پسری نبوده لبخندی به لبش اومد
_آماده شو ، برمیگردیم عمارت
تهیونگ بلند شد و روپوش سفیدش و مرتب کرد وبه بیرون از اتاق رفت
بعد از خداحافظی با کریس و سان به اتاق جانگکوک برگشت که تازه آماده شده بود با این کا مشخص بود حالش زیاد مساعد نیست داشت به تنهایی به بیرون از اتاق حرکت میکرد
باهاش هم قدم شد و از بیمارستان خارج شدیم
به سمت عمارت حرکت کردیم
از دید جانگکوک
بعد از باز شدن دروازه عمارت همه منتظر ایستاده بودن
درد داشتم فکر کنم نتونم به تنهایی از ماشین پیاده شم
اخمی کردم دستگیره رو گرفتم و در رو باز کردم به سمت در چرخیدم و تا پای راستم رو روی زمین گذاشتم چشمام رو از درد ناگهانی که تو پشتم پیچید روی هم فشار دادم
تهیونگ جلوم ایستاد دستامو گرفت و کمک کرد که پیاده شم
به جهت، قسمتی از بدنم که سالم بود ایستاد_جانگکوک وزنتو روی من بنداز
بدون مخالفت به حرفش عمل کردم
به هر زوری که بود منو تا اتاقم همراهی کرد
![](https://img.wattpad.com/cover/273123956-288-k859437.jpg)
VOUS LISEZ
don't hurt me 1 ( Completed)
Fanfictionاتمام رسیده 💫 اون پسر چشمای شفافی داشت چشمایی که توش آرامش و مهربونی موج می زد ، شیطون اما صادق بود ، زیبایی بیش از حدش اونو شبیه به الهه های باستانی میکرد ____________________________________ یونگی با چشمای تاریکش به چشماش خیره شد با همون حالت لبخ...