از دید تهیونگ
تمام بدنم در اثر ضربه ها و کتک های که خورده بودم درد میکرد
مدت زمان طولانی بود که اینجا زندانی بودم یا شاید هم زمان برای من دیر میگذشت
هیچ نوری نبود که بفهمم چه مدته اینجام
خسته بودم ، خسته از همه چی از درد ، از بی خوابی ، از شکنجه
نگاهی به کت سفید رنگش که حالا پر بود از لکه های خون و خاک انداخت
اون حتی نمیدونست برای چی سزاوار این عذابه
_ جانگکوک کمکم کن
از دید جانگکوک
یک روز تمام از وقتی که تهیونگ و دزدیده بودن گذشته بود ، هیچ تماسی گرفته نشده بود
هیچ ردی ازشون نبود
جانگکوک داشت دیوونه میشد ، حتی میخواست بلند شه و تک تک خونه ها وانبار های شهرو بگرده
بی دفاع ترین و پاک ترین کسی که بینشون بود دزدیده شده بود
همگی نگران بودم
همه اعضا و حتی سان و آقای چانگ هم اومده بودن
نامجون دوست نداشت کنترلش رو از دست بده از طرفی باید مراقب جین میبود
جین مثل یه مجسمه بی حرکت گوشه ای کز کرده بودیوسانگ و ویونگ سعی میکردن که جیمین و آروم کنن
و یونگی به هوسوک کمک میکرد
سان تمامی افراد پدرش به مکان هایی که احتمال میداد هرکدوم از رقیب ها تهیونگ و نگه داشته باشن فرستاده بود
و چانگ به همه افرادش دستور آماده باش داده بود
شاید اون هم دلش برای تهیونگ میسوختجانگکوک هم خودش به چند انبار سر زده بود اما هیچی نبود
شماره ناشناسی روی گوشی جانگکوک نمایان شد
جانگکوک چنگی به گوشیش زد و تماس تصویری و وصل کرد
_ مشتاق دیدار جئون
جانگکوک چشم های گود افتاده اش رو به صفحه دوخت
_ تهیونگ کجاست !
لی با سرگرمی نگاهی به پسر درمونده انداخت
_ دلت براش تنگ شده درسته ؟
من اونقدرام بد نیستم که از امانتیت بد نگهداری کنملی تائه ری بلند شد و از کادر دوربین خارج شد
هوسوک و تیمش سعی داشتن تماس رو ردیابی کنن
لی دوباره ظاهر شد
پنجه هاش بین موهای نقره ای رنگ تهیونگ گره شده بود
جانگکوک تهیونگ و میشناخت میدونست چه قدر موهای حساسی داره
و چه دردی و تحمل میکنه
STAI LEGGENDO
don't hurt me 1 ( Completed)
Fanfictionاتمام رسیده 💫 اون پسر چشمای شفافی داشت چشمایی که توش آرامش و مهربونی موج می زد ، شیطون اما صادق بود ، زیبایی بیش از حدش اونو شبیه به الهه های باستانی میکرد ____________________________________ یونگی با چشمای تاریکش به چشماش خیره شد با همون حالت لبخ...