از دید تهیونگ
امروز مرخصی گرفته بودم احتیاج داشتم کمی به خودم برسم پس کت قرمز رنگم و پوشیدم ، قلاده یونتان رو بستم ،با کشیدن خط چشم ملایمی به بیرون از خونه راه افتادم
قدم میزدم
هوای سرد به صورتم برخورد میکرد یونتان کنارم راه میومد
کنار ساحل رسیدم روی صندلی رو به روی دریا نشستم ، یونتان و برداشتم و کنار خودم روی صندلی نشوندم
سرش رو روی پام قرار دادآرامش
حسی که خیلی وقت بود تجربه اش نکرده بودم
با خودم فکرکردم و نتیجه اش این شد ، من به هیچ کس احتیاجی ندارم ، به عشق و دوستی که بهم آسیب میزنن
من ضعیف نیستم
من کسی نیستم که جلوی جانگکوک یا سان سر خم کنم و بهشون بگم بهم آسیب نزنیدیونتان و بقل کردم ، راه افتادم
ماشین مشکی رنگی به فاصله نه چندان زیاد پشت سرم راه میومدترسناک بود ،
سعی داشتم خودم رو آروم کنم
کمی راه های متفاوت رو انتخاب کردم اما اون ماشین هنوز دنبالم میومدشروع به دویدن کردم
سرعت ماشین مشکی رنگ بیشتر شد
وارد کوچه ای شدم_لعنتی ، بن بسته
برگشتم تا از کوچه خارج شدم
اما ماشین ورودی کوچه رو بسته بود
در ماشین باز شد اون جانگکوک بود
چند قدمی سمتم اومد ، کمی عقب رفتم
_نزدیک من نشو
سگ کوچیکرو روی زمین گذاشت
جانگکوک حرفی نزد ، از این حالت و نگاهش بیزار بودم
مچ دست ظریف تهیونگ و کشید
به انگشت های تتو شده پسر رو به روش که با بی ملاحظگی مچش رو فشار میداد خیره شد
تهیونگ سعی داشت داشت هاش رو آزاد کنه
قبلآ هم این حس رو تجربه کرده بود ، دوست نداشت اتفاقات گذشته تکرار بشه ، نمیدونست الان به خاطر چی لایق این برخورده
این رفتار در حق اون نامردی بودیونتان پشت سرشون راه میومد
تهیونگ دستش رو محکم کشید تا از حصار دست های پسر مشکی پوش خارج شن
کمی مایل شد و پاهاش رو روی زمین ثابت کرد
اما زور تهیونگ به جانگکوک نمی رسید
تعادلش رو از دست داد و تقریبآ زمین خورد ، به سختی دوباره تعادلش رو حفظ کردپسر مشکی پوش در ماشین رو باز کرد تهیونگ و به داخل هول داد و یونتان رو هم داخل ماشین قرار داد
خودش پشت فرمون جا گرفت و به سمت مقصد نا معلومی شروع به حرکت کرد
از دید نامجون
YOU ARE READING
don't hurt me 1 ( Completed)
Fanfictionاتمام رسیده 💫 اون پسر چشمای شفافی داشت چشمایی که توش آرامش و مهربونی موج می زد ، شیطون اما صادق بود ، زیبایی بیش از حدش اونو شبیه به الهه های باستانی میکرد ____________________________________ یونگی با چشمای تاریکش به چشماش خیره شد با همون حالت لبخ...