بکهیون با حیرت به اون طرف سالن که تقریبا پر از صدای خنده و خوشوبش کیم یسونگ و سایر کارمندهای شرکت شده بود، نگاه میکرد. چانیول هم کنار کیم یسونگ ایستاده بود و با مهربونی و لبخند خاصی به حرکات و شوخیهاش خیره شده بود.
_کیم یسونگ از کجا فهمیده امروز عکسبرداری داریم؟
با صدای خیلی کمی و تقریبا زیر لب از خودش پرسیده بود؛ بخاطر همین انتظار پاسخ ییشینگ رو زیر گوشش نداشت.
_اونطوری که فهمیدم با چانیول جونت در ارتباطه و میدونسته امروز برنامهی کاری چانیول چطوریاست، اومده بهش سر بزنه.
بکهیون نفس کوتاهش رو از روی ناباوری بیرون داد. خودش تصوری از حالتی که به خودش گرفته نداشت اما ییشینگ به خوبی میتونست چهرهی عصبی و حسود و ناراضی رفیق چندین و چندسالهاش رو تشخیص بده.
روثی و دویونگ از اونطرف سالن با دوتا از کارمندهای شرکت به سمتشون میومدن. ییشینگ به محض اینکه متوجه این موضوع شد با زدن روی شونهی دوستش بهش علامت داد تا یه جورایی خودش رو جمع و جور کنه.
_ببخشید رییس منو دویونگشی یه ایدهای به ذهنمون رسیده، میخواستیم باهاتون در میون بذاریم.
بکهیون استاد خودنگهداری و حفظ ظاهر بود و ییشینگ هم این رو به خوبی میدونست؛ برای همین صورت خندون و پر از محبت رییس بیون موقع جواب دادن به کارمندهاش زیاد متعجبش نکرد. عادت داشت به دیدن این وجه از بکهیون که نمیگذاشت هر کسی متوجه احساسات و حال درونیش بشه.
_میشنوم بچهها.
دویونگ کمی خجالتی به نظر میرسید. قبل اینکه حرف زدنش رو شروع کنه صداش رو صاف کرد و با سری که بیشتر رو به پایین بود، به توضیح دادن ایدهشون پرداخت.
_از اونجایی که کیم یسونگ سلبریتی خیلی مشهوری چه توی کره و چه توی آمریکا و حتی کل دنیا هستن برامون خیلی خوب میشه که با ایشون همکاری داشته باشیم. به نظر میاد ایشون هم بیمیل نباشن نسبت به این موضوع و خب به نظر میرسه با پارکشی صمیمی باشن. ما میتونیم شانسمون رو امتحان کنیم و خب داشتیم فکر میکردیم بهتره به جای کارمندهای معمولیای مثل ما، شما بهشون پیشنهاد بدین. اینطوری مودبانهتر هم هست.
بکهیون طبق عادت لبهای جمع شدهاش رو جلو داد.
_متوجهم. اما خب ما قرار بود طبق کانسپتی جلو بریم. الان چطوری میتونیم از آقای کیم استفاده کنیم که برنامهمون بهم نریزه؟
روثی با هیجان جواب داد:
_فکر اونجاشم کردم! آخرین عکس این سری مجله هم چانیول اوپا و هم کیم یسونگ یک دست لباس ساده و تک رنگ میپوشن... جفتشون! بعد چانیول اوپا رو به دوربین به سمت راست نگاه میکنه در حالی که یسونگشی پشت به دوربین به سمت چپش نگاه میکنه... و ما اینطوری خبر میدیم که قراره مجلهی بعدی رو با یسونگشی پیش ببریم و یا حتی کاپلی. بنظرم خیلی هیجان انگیز بشه!
YOU ARE READING
Sew Me Love
Fanfictionپارک چانیول برای رسیدن به آرزوهاش مجبور میشه دورهای رو بهعنوان کارآموز پیش خیاط ماهر و معروفِ مشهورترین برندِ دنیا، بیون بکهیون، سپری کنه. و مهمترین چالش زندگی هر دوی اونها توی همین برههی زمانی رقم میخوره... 💕 #Sew_me_love 🧵 FICTION : برایم...