سلام عزیزان من مرسی بابت ووت های قشنگتون . اگر هم تا الان یادتون رفته ووت بدین هنوز دیر نشده برید پارت های قبل رو ووت بدین زودی برگردین این پارتو شروع کنید 🤩
سرش رو به شونه ی لخت چان تکیه داده بود . و با نوک انگشتاش روی سینه ی برهنه ش خطوط بهم ریخته ای می کشید. هنوز هوا روشن نشده بود . افکار مختلفی ذهنش رو مشغول کرده بود . شب پر از لذت و حرارتی رو کنار پسر قدبلند و مهربون این روزای زندگیش گذرونده بود . اما خودش هم خوب میدونست که اینا کافی نیست .
درسته جونمیون فاصله ی سنی زیادی با چان داشت ولی هر دوی اونها بالغ محسوب میشدن . با وجود این مثل زوج های دبیرستانی ای که میترسن از هم حامله بشن با هم میخوابیدن . چان اونو ارضا میکرد و اون چان رو ، ولی انگار هنوز دیواری بینشون بود . دیواری که معمارش خود جونمیون بود .
بخاطر ییشینگ و خاطراتش نمیتونست اجازه بده که یکی بجز اون خلاهاشو پر کنه و طوری در آغوشش بگیره که توی هم حل بشن .
همیشه از خودش می پرسید با تموم این ها چطور چانیول باز هم میتونه اونقدر گرم و پر حرارت بهش عشق بده که انگار تموم این رابطه های فیزیکی ، دروغ و هوسی بیشتر نیستن ؟
چانیول مهربون و با درک بود . با حوصله بود . چانیول با دقت توی چشماش نگاه می کرد و با لبخندش بهش میفهموند که ایرادی نداره که هنوز کنار نیومده . عیبی نداره که نمیتونن بیشتر برن . همین که هست کافیه . همین که میتونه بغلش کنه و ببوستش و توی گوشش آروم از احساساتش بزنه . چان خیلی قانع بود و همه ی اینا میتونستن اشکش رو در بیارن .📌✂️📏
بدن برهنه ی جونمیون و خودش رو با ملحفه پوشوند چون میدونست هیونگش از این تایم به بعد خیلی خجالتی میشه. دلتنگی ها و حس بدی که امروز از مرور بخشی از گذشته که یادش مونده بود ، اذیتش کرده بودن ؛ خیلی کمرنگ شده بود و جاشونو به آرامشی داده بودن که از هیونگش میگرفت .
واقعا دلش میخواست بیشتر پیش برن و اولین بارشو با هیونگ بگذرونه اما از طرف دیگه ، نمیتونست چیزی رو بهش تحمیل کنه . گرچه همین الانم اولین بارهای زیادی رو با هیونگش تجربه کرده بود .
لطف هایی که جونمیون بهش کرده بودن انقدر بیش از حد انتظارش بود که خجالت می کشید خودخواه باشه . خودش هم میدونست بخشی از این لطف ها بخاطر اون تصادف عجیب و غریب دو سال و نیم پیشه ، اما از طرفی هم مطمئن بود ، همش این نیست .
جونمیون مهربون و عاطفی بود و جواب محبت رو با محبت می داد . اگر عشق و محبت غیر واقعی ای احساس میکرد هرگز با هم به اندازه ی همین هم پیش نمی رفتند . چان میدونست جون هیونگ دوستش داره . خیلی هم داره . فقط باید تبدیل به عشق می شد . چان تلاشش رو می کرد .
جونمیون ارزشش رو داشت و در ضمن ظاهرا تنها کسش بود .
YOU ARE READING
Sew Me Love
Fanfictionپارک چانیول برای رسیدن به آرزوهاش مجبور میشه دورهای رو بهعنوان کارآموز پیش خیاط ماهر و معروفِ مشهورترین برندِ دنیا، بیون بکهیون، سپری کنه. و مهمترین چالش زندگی هر دوی اونها توی همین برههی زمانی رقم میخوره... 💕 #Sew_me_love 🧵 FICTION : برایم...