منزل سلبریتی طبق معمول پر از سکوت بود. بیهدف به نقطهای خیره شده بود و به اون شب فکر میکرد. با وجود اینکه اونموقع الکل توی خونش جریان داشت، تمام لحظههای اون شب رو به خاطر میآورد. حتی یک ثانیهاش رو هم فراموش نکرده بود. هنوز هم میتونست دستهای گرم و بزرگ خیاط جوان رو روی تنش احساس کنه. دستهایی که موقع لمس کردن هم احترام و ادب صاحبشون رو نشون میدادن. دستهایی که خیلی نرم و با احتیاط روی تنش کشیده میشدن و باعث شدن تا احساس باارزش بودن بکنه. لبهای داغ و خیسش میدونستن برای بیقرار کردنش باید کجا رو به هدف بگیرن. برای سلبریتی دلنشینترین فشاری که حاضر بود روی تنش احساس کنه، سنگینی بدن پسر جوونتر شده بود. هرگز بخاطر اون شب پشیمون نمیشد.
اون شب قصد توهین بهش رو نداشت. فقط میخواست چانیول رو تحریک کنه. دلش میخواست مزهی اون روی پسر رو بچشه. همیشه توی اون بچه پتانسیل بالایی برای این چیزها میدید. چانیول پر از عشق، پر از حرارت و پر از نیاز بود. نیازی از جنس آتش زیر خاکستر. بیتجربگی از بعضی از حرکاتش هنگام عشقبازی براش مشهود بود اما نه تنها چیزی از لذتی که میبرد، کم نکرده بود بلکه حتی بیشتر از همیشه غرق خوشی شده بود. چانیول، برای اولین تجربهی رابطهی کامل داشتن بیش از حد عالی بود. مشخص بود که برای شناخت بدن پارتنری که میخواست باهاش عشقبازی رو تجربه کنه، وقت گذاشته بود. چانیول تمام حواسش به عکسالعملهای مرد پُرنیاز و بیقرار زیر بدنش بود. به حالش، به دردش، به خواستههاش و حتی شرایط بدنش برای اینکه توی پوزیشن راحتی باشه اهمیت میداد. چیزی که شاید میشد توی تعداد کمی از شوگرددیهای بیش از حد با تجربه پیدا کرد. اون پسر بیش از حد خواستنی بود برای همین یسونگ بخاطر اون شب هیچوقت پشیمون نمیشد.
حتی وقتهایی که سلبریتی هیچ انتظاری از خیاط برای ملاحظه کردن نداشت و حاضر بود پسر قدبلند هربلایی که دلش میخواد سرش بیاره هم چیزی جز لطافت و خودنگهداری ازش نمیدید. تا وقتی که خودش بیشتر نخواسته بود یا اجازه نمیداد پسر جوان پاش رو از حدش فراتر نمیذاشت. وقتی که حرف از رابطهی کامل برای اولینبار در میون باشه، هیچکس از یک پسر جوان و جذاب بیست و پنج ساله انتظار صبر و فروتنی توی تخت نداره. حداقل خود سلبریتی هم توی اون سن اینجوری نبود اما چیزی رو توی چانیول پیدا کرده بود که مطمئن بود تا آخر عمرش نمیتونه دوباره به دستش بیاره. وقتی که با التماس و خواهش خودش ازش بیشتر و شدیدتر خواست، اون روی قدرتمند و داغ پسر رو تجربه کرده بود. چانیول طوری نگاهش میکرد، انگار طعمهای رو میبینه که هر لحظه منتظر دریدنشه. همه چیز بیش از حد لذتبخش بود که سلبریتی چه توی اون لحظه و چه حتی وقتی تنها روی مبل اون صحنات رو مرور میکرد، اشک توی چشمهاش جمع شده بود. چانیول حتی هر از گاهی حرفهای بیش از حد تحریک کننده دم گوشش میزد و بیقرارتر از همیشهاش کرده بود. این هفته یسونگ اصلا تمرکز کافی نداشت و هر وقتی که گیر میآورد، به شبی که با پارک چانیول گذرونده بود فکر میکرد. چانیول حتی بعد از رابطهشون مثل یک مرد واقعی بهش رسیدگی کرده بود و کمکش کرد تا خودش رو پاک کنه و اون رو با نوازش و احترام به خواب دعوت کرده بود و تا از خوب بودن شرایط فیزیکیش مطمئن نشد، مکالمهشون رو تموم نکرد. بعد اون هم سلبریتی انقدر خسته و خوابالو شده بود که فقط نزدیکهای صبح متوجه صدای خروجش شد و وقتی به پذیرایی اومد متوجه بوی خوب برنج تازه پخته شده و سوپ شد. چانیول واسش غذای خونگی درست و یخچالش رو هم پر کرده بود. خبری از نامه و متن و نوشتهی عاشقانهای نبود ولی برای زندگی بیش از حد خالی سلبریتی همه چیز بیش از اندازه دلگرمکننده بود.
ESTÁS LEYENDO
Sew Me Love
Fanficپارک چانیول برای رسیدن به آرزوهاش مجبور میشه دورهای رو بهعنوان کارآموز پیش خیاط ماهر و معروفِ مشهورترین برندِ دنیا، بیون بکهیون، سپری کنه. و مهمترین چالش زندگی هر دوی اونها توی همین برههی زمانی رقم میخوره... 💕 #Sew_me_love 🧵 FICTION : برایم...