چانیول واقعا انتظار نداشت که کلمات هیونگ اونطوری قلبش رو لمس بکنن. بکهیون از هر فرصتی برای نشون دادن محبتش به اون استفاده میکرد و اونوقت چانیول نگران بود که نکنه از دستش بده. البته پسر جوان به خوبی از دلیل اصلی نگرانیش آگاه بود. نگاه متفاوتی که احساس میکرد میتونست به هیونگش داشته باشه، اون رو حسابی از خودش ترسونده بود.بچهها دوباره دور بکهیون رو شلوغ کرده بودن و کم کم با گرفتن جواب سوالهای جورواجورشون هی از تعدادشون کمتر میشد. در نهایت کائول روی پای بکهیون نشسته بود و بیهیچ حرفی با دکمهی سرآستین بکهیون ور میرفت.
چانیول توی سکوت به دستهای کوچیک دختر نگاه میکرد. زیبا و دوست داشتنی بود.
_اوپا یه سوال بپرسم؟
بکهیون بوسهای روی موهای دختر گذاشت.
_البته.
_وقتی که من بزرگ شدم...
_خب!
_وقتی دوست پسرم شدی....
بکهیون بیاختیار خندهی بیصدایی کرد و اینبار خم شد و گونهی دخترک رو بوسید.
_خب
و بیشتر توی آغوش خودش فشرد.
_اونوقت چانییولی اوپا دونسنگ منم میشه؟
به نظر میرسید کائول هنوز اونطوری که باید با پسر جوان احساس صمیمیت نکرده بود، برای همین فقط با نگاههای زیر چشمی زیر نظرش میگرفت. بکهیون بخاطر طرز فکر بامزهی دختر کوچولوی میون بازوهاش، بلندتر خندید و گفت:
_نه. هر چقدر هم بزرگتر بشی، چانیول هم باهات بزرگتر میشه و همیشه اوپات میمونه کائولا.
دختر کم سن و سال هر بار که خندههای بکهیون رو میدید، احساس رضایت بیشتری از خودش میکرد و لبخند شیرینی میزد. چانیول مکالمهی جالب بین هیونگ و دختر کوچولو رو شنیده بود و تلاش میکرد تا جلوی پهن شدن لبخند روی صورتش رو با کج کردن لبش بگیره، غافل از اینکه هر بار این کارو میکرد چال زیبای روی گونهش نمایان میشد و هیونگش رو یاد همهی روزهای قشنگ گذشته میانداخت.
بکهیون محو تماشای گونهی پسر جوان بود که نزدیک شدن دختر کوچیک به صورتش رو احساس کرد. دستهای ریزه میزهش محافظ بامزهای برای درگوشی صحبت کردن درست کرده بودن.
_اوپا، میتونم توی بغل چانییولی بشینم؟
بکهیون نگاه پر از محبتی به دختر بچه انداخت و بعد از بوسیدن گونهاش پرسید:
_بریم دوتایی بهش پیشنهاد بدیم؟ اگه قبول کرد میتونی.
دخترک با هیجان و چشمهایی که شکل ستاره شده بودن سر تکون داد. بکهیون از روی صندلی بلند شد و در حالیکه دست کوچولویی توی دستش بود، جلوی چانیول زانو زد تا هم قد دخترک بشه.
YOU ARE READING
Sew Me Love
Fanfictionپارک چانیول برای رسیدن به آرزوهاش مجبور میشه دورهای رو بهعنوان کارآموز پیش خیاط ماهر و معروفِ مشهورترین برندِ دنیا، بیون بکهیون، سپری کنه. و مهمترین چالش زندگی هر دوی اونها توی همین برههی زمانی رقم میخوره... 💕 #Sew_me_love 🧵 FICTION : برایم...