چشمهاش رو ریز کرده بود و عکسها رو به دقت تماشا میکرد. فضای تاریک اتاق، اجازهی دیدن جزییات بیشتری رو نمیداد. تنها بخشهای واضح اون عکسها نور کمی بود که بخشی از صورت و بالاتنهی دو مرد رو به نمایش میذاشت. صورت بیون معلوم نبود ولی چهرهی آشنای چانیول رو بهخوبی شناخت.
_هوف؛ آخه اینا چیه برام آوردی؟
دیدن چانیول توی این عکس، اونم وقتی دنبال یه نقطه ضعف از شرکت پریوه میگشت، مثل این بود که نقطه ضعف خودش رو پیدا کرده باشن.
_خاک توی سر من واقعا که کارهامو سپردم دست تو.
دنیل مطمئن بود اگه هرچه سریعتر از اون محیط دور نشه، احتمال اینکه توسط منگنهی رییس کبود بشه زیاده. پس قبل از هر اتفاقی عکسالعمل نشون داد و وقتی در رو پشت سرش بست، صدای برخورد منگنه با در رو به خوبی شنید.
کیبوم آهی کشید و با لبخند کمرنگی به چانیول جذابی که توی عکس شکار شده بود خیره شد.
_خوشگل لعنتی.لبهاش رو غنچه کرد و بعد از یک دقیقه جدی شدن با فکری که به سرش زد، خندهی بلندی کرد. فهمید که با اون عکسها چه کار باید میکرد.
📌✂️📏
بالاخره مجلهی تابستان منتشر شده بود. آخرین عکس مجلهی بهاره که بهطرز مرموزی نیمرخ سلبریتی مشهور کرهای رو به نمایش گذاشت، خیلیها رو برای محتوای این فصل از مجله آماده کرده بود.
کالکشن تابستانهی پریوه، تن کیم یسونگ بود و بیشتر از حدی که باید، به چشم میاومد. کتوشلوار کرمی با موهای بلوند شدهی مرد، هارمونی جالبی ایجاد کرده بود. همچنین شلوارک و پیراهن مردونهای که برای این فصل آماده کرده بودن، تبدیل به یکی از پرفروشترین آیتمهای شرکت شده بود. شلوارک نسبتا کوتاهی که پاهای سفید و خوشتراش سلبریتی رو به خوبی نشون میداد. انتخاب جوراب سفید کوتاه به پیشنهاد خودش هم بهترین تصمیم بود چون به خیرهکنندگی تصویر کمک خیلی زیادی کرده بود. تقاضا برای چاپ مجدد مجلهی تابستان به سومین مرحله رسیده بود و شرکت پریوه برای احترام به فنهای یسونگ تموم تلاششون رو میکردن تا برای بار سوم هم این فصلنامه رو به چاپ برسونن.یسونگ از هر ورژن از مجله یهدونه برداشته بود و مشغول چیدن اونها توی قفسهی مخصوصش بود. نفس عمیقی کشید و به فضای داخلی بزرگ و مجهز خونهاش خیره شد. چهار روزی از برگشتنش به آمریکا میگذشت و اتفاقات عجیب و به یاد موندنی این سفرش به کره، تغییر قابل توجهی به طرز فکرش برای ادامهی زندگی داده بود. گیتار آبی رنگش رو برداشت و روی مبل نشست. چشمهاش رو بست و تصویر کمرنگی از تمام چیزهایی که این مدت گذرونده بود، پشت پلکهاش نقش بست. لبخندی زد و بیاراده انگشتهاش روی سیمها قرار گرفتن. ترانهای که کاملا بیاختیار و در لحظه از میان لبهاش به بیرون میخزید، میتونست سینگل جدیدی بشه که بعد از مدتی گوشهگیری برای فنهاش منتشر میکنه.
YOU ARE READING
Sew Me Love
Fanfictionپارک چانیول برای رسیدن به آرزوهاش مجبور میشه دورهای رو بهعنوان کارآموز پیش خیاط ماهر و معروفِ مشهورترین برندِ دنیا، بیون بکهیون، سپری کنه. و مهمترین چالش زندگی هر دوی اونها توی همین برههی زمانی رقم میخوره... 💕 #Sew_me_love 🧵 FICTION : برایم...