با سردرد عجیبی از خواب پاشده بود. با دیدن چانیول که کنار خودش بخواب رفته بود شوکه نیم خیز شد. بخاطر حرکت سریعی که از خودش نشون داده بود کمی سرش تیر کشید و باعث شد آه آرومی بکشه و چشم هاش رو جمع کنه و دستشو روی سرش فشار بده.
کم کم داشت بخاطر می آورد. دیشب مست کرده بود و چانیول به دنبالش اومده بود. اشتباهات دیشبش جلوی چشماش رژه می رفتن و کلافه ترش میکردند چون حتی با جزییات مکالمه ی نصفه نیمه ای رو که داشتن هم بخاطر می آورد. بلند شد تا آبی به دست و صورتش بزنه و لباس هاش رو عوض کنه. مطمئن شد که قبل از ترک اتاق روی چانیول رو که کل دیشب همونجوری کنارش به خواب رفته بود رو بکشه.
📌✂️📏
وقتی چانیول از خواب بیدار شده بود و بکهیون رو کنارش پیدا نکرده بود، با هول خیلی زیادی توی خونه دنبالش گشته بود و آخر با صدای شر شر دوش حموم متوجه شد که هیونگش توی حمومه.
تصمیم گرفت که خیلی سریع ، قبل از اینکه هیونگش از حموم بیرون بیاد براش سوپ خماری درست کنه.
سریع دست به کار شد و همه چی رو آماده کرد. احتمالا هیونگش الان سردرد زیادی داشت.
حرف های دیشب هیونگش خیلی ذهنش رو مشغول کرده بود و سوالی که هیونگش ازش پرسیده بود، کلافه اش کرده بود طوری که اصلا متوجه نشد که کِی کار آشپزیش تموم شد.
کاسه ی سوپ رو روی میز آشپزخونه گذاشته بود که بکهیون با یه تن پوش حوله ای در حالیکه با کلاهش موهاشو خشک می کرد جلوش ظاهر شد._ اوه هیونگ صبح بخیر.
بکهیون نگاه کوتاه با لبخند بهش انداخت و باز هم مشغول خشک کردن موهاش شد:
_ صبح بخیر چانیول ... چه بویی میاد؟"رفتار هیونگ خیلی عادی بود. این نشونه ی خوبیه، نه؟" توی دلش گفت.
_ سوپ برات درستکردم. دیشب خیلی نوشیدی هیونگ. نگرانت شدم، گفتم شاید سر درد بگیری.
_ درست فکر کردی چان. سرم داره منفجر میشه. تا تو سوپو میکشی منم برم لباس بپوشم.
_ باشه هیونگ.
چانیول نمی فهمید چرا این مساله الان براش مهم شده اما فکر اینکه اتفاقات و مکالمات دیشبشون هنوز توی خاطر بکهیون هست یا نه، سرش رو به درد می آورد. حس می کرد اینکه بکهیون یادش نباشه دیشب ازش چی پرسیده، خیلی آزاردهنده میتونه باشه اما علتش رو نمیدونست.
سوپ رو کشید و بکهیون به آشپزخونه برگشت و درست مقابل خودش نشست. سفید تر از همیشه بنظر می رسید و بوی خوشی که بدنش بخاطر حموم گرفته بود، حس آرامشی به فضای اونجا اضافه میکرد. حداقل برای چانیول که اینطور بود. موهای خوش حالت و کمی نمدارش هم بصورت پخش و پلا توی پیشونیش ریخته بودن که باعث میشد برای چان حتی اختلاف سنیشون غیر قابل باور تر بشه.
ESTÁS LEYENDO
Sew Me Love
Fanficپارک چانیول برای رسیدن به آرزوهاش مجبور میشه دورهای رو بهعنوان کارآموز پیش خیاط ماهر و معروفِ مشهورترین برندِ دنیا، بیون بکهیون، سپری کنه. و مهمترین چالش زندگی هر دوی اونها توی همین برههی زمانی رقم میخوره... 💕 #Sew_me_love 🧵 FICTION : برایم...