با قسمت فشاریِ خودکار بنفش روی میز ور می رفت . سرشو روی دستاش که روی میز بودن گذاشته بود . بزودی جونمیون می رسید . مدت زمان کمی نبود که با جونمیون بواسطه ی ییشینگ آشنا و صمیمی شده بود . جونمیون حتی بعد از جدا شدن از ییشینگ با بکهیون صمیمی مونده بود و بکهیون واقعا ممنونش بود .بکهیون هرگز فکرش رو نمی کرد که جونمیون ، چانیول کوچولوش رو بشناسه . و خیلی دلخور بود چرا زودتر نفهمیده بود . البته جای تعجبی نداشت چون چند سال اخیر رو درگیر تاسیس برندش بود و از خیلی چیز ها میتونست بی خبر باشه .
نسبت به رابطه ی ییشینگ و چانیول دلشوره داشت . بخوبی بخاطر داشت که ییشینگ میخواست چان رو قبول نکنه و خب چان رو جونمیون معرفی کرده بود .
توی همین افکار بود که در خورد و جونمیون با یک دسته گل و کمی تنقلات توی چهارچوب در ظاهر شد . لبخند عمیقی روی صورت بکهیون شکل گرفت و بلند شد تا از پشت میز بسمت جون رفت و باهاش دست داد و دوتایی روی مبل کنار هم دیگه نشستند .
_ خوش اومدی
_ ممنونم
لبخند جونمیون طوری بود که بکهیون متوجه معذب شدنش شد . عجیب بود . شاید بعد از کات کردن با ییشینگ ، این اولین باری بود که میدید جونمیون مقابلش معذبه .
_ چان میگفت که تو اونو میشناختی !
جونمیون سعی کرد سکوت بینشون رو بشکنه و خب موفق هم بود .
_ آره . میشناسمش جون . خیلی هم میشناسمش ولی برام جالبه بدونم شما همدیگه رو از کجا میشناسید ؟
کمی مردد بود حرفش رو ادامه بده ولی تصمیم گرفت بگه .
_ فکر نکنم مربوط به گذشته ی چان باشی ، چون تقریبا گذشته اش رو میدونم احتمالا مربوط به سال هاییه که ازش بی خبر بودم درسته ؟
جونمیون از لحن پرسشی و مطمئن بکهیون تعجب کرده بود . همه ی این ها نشون میداد که بکهیون خیلی به چانیول نزدیکه و توی گذشته مهم بوده . اما چرا چان تقریبا همه چیز های مهم رو یادش بود بجز بکهیون ؟ یعنی چان کامل خوب نشده ؟ سوال های مختلفی ذهنش رو مشغول کرده بود اما سعی کرد خودش رو جمع و جور کنه تا جواب بکهیون رو بده .
_ آره . فقط ببخشید که اینو میگم بک . خودت میدونی من بهت اعتماد دارم اما برای این چیزی که میخوام بگم باید بدونم چان رو از کجا میشناسی ؟
بکهیون اصلا بهش برنخورد و جونمیون رو درک کرد و حتی تا حدودی خوشحال شد که چان همچین کسی رو پشتش داره .
_ داستانش پیچیدست . این چیزی که میخوام بهت بگم حتی بخش هاییش رو چان هم نمیدونه . البته شاید هم بیشتر از این باشه که بهش بخوام بخش بگم ...
جونمیون پلکی برای اطمینان دادن به بکهیون زد .
_ راحت باش بک . می فهمم .
ESTÁS LEYENDO
Sew Me Love
Fanficپارک چانیول برای رسیدن به آرزوهاش مجبور میشه دورهای رو بهعنوان کارآموز پیش خیاط ماهر و معروفِ مشهورترین برندِ دنیا، بیون بکهیون، سپری کنه. و مهمترین چالش زندگی هر دوی اونها توی همین برههی زمانی رقم میخوره... 💕 #Sew_me_love 🧵 FICTION : برایم...