Part 4

324 59 21
                                    




کلاب نزدیک دانشگاه بود پس تا ساعت 7 با زین تو سایت دانشکده مکانیک فیفا زد. اگه میخواست بره خونش و لباساشو عوض کنه دیر میشد.

لویی استرس داشت. این هیجان دیگه واسه چیه؟ اون تقریبا هر هفته برنامه کلاب یا پارتی رو داره ولی این دفعه براش فرق میکنه. این بار هری دعوتش کرده. خب لویی آدم تنهاییه دوستای زیادی نداره شاید استرسش فقط بخاطر اینکه تا حالا کسی اینجوری باهاش وقت نگذرونده. آره همینه. حالا که دلیل استرسش رو فهمید یه لبخند زد و سیگار رو از روی لبای زین برداشت چندتا پوک زد و انداختش زمین.

زین تا نگاهش به تابلو کلاب افتاد ایستاد با تعجب و صدای بلند گفت: گی کلاب؟ کامان اینجا جای ما نیست بیا بریم کلاب پایین خیابون.

لویی: زین مسخره نباش همه میتونن برن اینجا فقط گی ها نیستن که. اونا یه دختر هم تو اکیپ شون دارن. بیا بریم.

در رو باز کرد و دست زین رو کشید داخل کلاب.

وارد که شدن صدای بلند آهنگ diamonds از Sam smith گوششون رو پر کرد. کلاب خیلی زیبا با نورهای بنفش تزئین شده بود.

زین چشم چرخوند و جو کلاب رو بررسی کرد انگار زیادم بد نیست دخترهای زیادی به این گی کلاب اومدن. همه چی عادی بنظر میاد و مثل بقیه کلاب هاست پس یه نفس راحت کشید و با لبخند چرخید سمت لویی.

لویی بخاطر صدای آهنگ صداشو برد بالا: اوناها... اونجان جلو بار.

زین سرشو تکون داد و دنبالش رفت.

به اصرار نایل که حوصله نداشت منتظر اون پسرای از خود راضی بمونه همگی دوتا شات نوشیده بودن و صدای خندهاشون بلند بود.

نایل سعی میکرد به میو نزدیک بشه شاید بتونه بالاخره بهش پیشنهاد دوستی بده. لیام داشت با آهنگ حال میکرد و بعضی وقتا به نایل تیکه مینداخت و هری... اون مضطرب بنظر میومد . پشت سرهم مینوشید و سعی میکرد صدای ذهنش رو نادیده بگیره که دستی روی شونش حس کرد.

لویی: هی دیر که نکردیم؟

نایل: نه فقط دوتا شات رو از دست دادید.

همگی خنده ای از سر مستی کردن.

زین برای خودش و لویی نوشیدنی سفارش داد.

خیلی طول نکشید که همگی حسابی مست بودن و از شب شون لذت میبردن.

انگار میو از شوخی های نایل خوشش اومده بود و گاردشو پایین آورده بود. لیام داشت با یه پسره تو زمین رقص میرقصید. زین بعد از اینکه سعی کرد با دوتا دختر لاس بزنه و فهمید اونا لزبین هستن خودشو با رول ویدش سرگرم کرد.

هری با یخ های توی لیوانش بازی میکرد. بعد از اون همه نوشیدنی مغزش خاموش شده بود. لویی بعد از اینکه حسابی به زین خندید, داشت فضای کلاب رو با دهن باز نگاه میکرد مردایی که باهم میرقصیدن و همو میبوسیدن. راجع به همجنس گرایی شنیده بود و خودش اصلا آدم هموفوبیکی نبود ولی این اولین باره تو موقعیتش قرار گرفته همه چی براش جدیده.

we made itWhere stories live. Discover now