آپارتمان نقلی طبقه دوم خیابون Baker بعد از مرگ پیرزن تنها، دوباره شکل خونه به خودش گرفته بود.
مبل ها، پرده ها، میز و صندلی ها، شمع های روی میز، قاب عکس های روی شومینه، گلدون های پشت پنجره، تقریبا همه چی سر جای خودش قرار گرفته بود.
چیدمان رو هری انجام داد چون لویی به سلیقه پسر خوشگلش اعتماد داره.
نایل: اینو کجا بذارم؟
لویی: فکر کنم اون کارتن وسایل آشپزخونه باشه... آره.... تو آشپزخونه بذارش لطفا. میو داره توی کابینتا میچینه.
لیام: اینجا براتون کوچیک نیست؟
هری: اینجا خیلی قشنگه.
نایل بعد از کش و قوس دادن کمرش به پایین اشاره کرد: مهمتر از اون! طبقه پایینشون یه کافه ست!
جلوتر رفت و دستش رو دور گردن هری انداخت: من اگه جای تو بودم دیگه هیچوقت نمیذاشتم اون آشپزی کنه، برای خودم هر روز از کافه یه مدل ساندویچ میخریدم و دست پخت آشغالی لویی رو تحمل نمیکردم.
هر رو سعی میکردن صدای خندشون رو کنترل کنن.
لویی: هی! همینطور که لیام گفت اینجا خیلی کوچیکه پس لطفا یه جای دیگه دست پختم رو مسخره کنید که نشنوم!
هری: عااااو دوست پسر عزیزم، شاید دست پختت خوب نباشه ولی کون خوبی داری.
و شروع کرد به بوسیدن صورت لویی.
همه ناخوداگاه به لویی نگاه کردن. هری رو تایید کردن و زدن زیر خنده.
لویی: هرررری ولم کن! دیوونه!
زین نزدیک شد. به باسن لویی خیره شد و لبش رو گاز گرفت: حق با توه هری.
لویی انگشت اشارش رو نزدیک صورت زین کرد: زین همین الان حرفت رو پس بگیر تا قضیه وید کشیدنت رو به خانوادت نگفتم!
زین دستاش رو آورد بالا: باشه تومو تسلیم...
عقب رفت و پشت لیام روی مبل نشست.
بچها مشغول شوخی و خنده بودن.
نایل، میو رو از آشپزخونه صدا کرد تا یکم روی مبل بشینن و استراحت کنن.
YOU ARE READING
we made it
Fanfictionهری و لویی خیلی اتفاقی توی دانشگاه همدیگرو ملاقات میکنن. هری بخاطر خانواده و دوستاش علاقش به لویی رو پنهان میکنه و لویی با وجود علاقه زیادش به هری نمی خواد قبول کنه با یه پسر وارد رابطه بشه. این کشمکش فقط یکی از مشکلات سر راه این دو دانشجو باهوش دان...