مثل همه امتحانا لویی دیرش شده بود و داشت به سمت دیواری که شماره صندلی های امتحان رو زدن, میدویید. صدای موبایل توی جیبش مجبورش کرد چند ثانیه وایسه و اونو از توی شلوار لی چسبونش دربیاره و دوباره به دوییدن ادامه بده.لویی: الو
هری: کجایی؟ دارن برگه ها رومیدن!
لویی: اومدممم
خدا رو شکر بخاطر شماره دانشجویی و کد رشتش اسم لویی اول لیسته و خیلی زود جاش رو پیدا کرد.
تا قبل از اینکه سوالا رو نگاه کنه کاملا ناامید بود ولی وقتی دید یکی یکی سوالا رو داره جواب میده و هیچ سوالی رو بدون جواب نذاشته به حرف هری رسید. راستی هری کجاست؟ سرش رو بالا آورد و کل سالن رو از نظر گذروند. آخر سالن پیش لیام نشسته. انگار اونم تموم کرده و فقط داره چکش میکنه. هری سرش رو آورد بالا انگار میدونه لویی دقیقا کجا نشسته. چشم تو چشم شدن. لویی که چند دقیقه ای میشه تموم کرده وسایلش جمع شده ست. سرشو برای هری تکون میده و میره سمت مراقب برگش رو میده و از سالن خارج میشه. از در اصلی میره بیرون و یه سیگار روشن میکنه که صداش میزنه.
هری: لویی چطور بود؟
لویی یه پک عمیق از سیگارش میگیره و میگه: عالی... بهت گفتم که الکی استرس نگیر.
هری چشماشو چرخوند اومد نزدیک که لویی گفت: دست به باسنم بزنی جیغ میزنم.
هری خندید: کاش دیروز ازت فیلم میگرفتم. من بودم داشتم از استرس امتحان و درس نخوندن جیش میکردم؟!
لویی: آره کاش میگرفتی. تا حالا عکس نگرفتیم.
هری: بیا این لحظه خوبه نریدن به امتحانو ثبت کنیم.
لویی: امیدوارم واقعا نریده باشیم.
هری گوشیش رو دراورد به لویی نزدیک شد و یکم پاشو خم کرد که هم قد لویی بشه.
هری: بخند. خیلی قشنگ میخندی.
اولین سلفی شون با لبخند ثبت شد.
هری: راستی زین کجاست؟
لویی: پسره دیوونه میخواد حذف کنه.
هری: چرااا
لویی: نرسید بخونه یه خرخون مو فرفریم نداشت کمکش کنه.
هری لبخند خجالتی زد و سرش رو انداخت پایین و متوجه نگاه لویی نشد. لویی با چشماش این پسرو میپرسته. لویی دوستای زیادی نداره ولی همون چندتا رو خیلی دوست داره ولی این حس... تا حالا تجربش نکرده.
صدای همهمه بچها اونو از تو فکر دراورد و نگاهش رو از هری گرفت.
نایل: دافاککک سوال آخرو درس داده بود؟
لیام: من فقط دوتاشو تونستم جواب بدم.
میو: نمرها بیاد همه تون کامل میشید پس الکی شلوغش نکنید که باور نمیکنم.
لیام: تو چطور دادی هری؟
هری بهلویی چشمک زد و خندید: افتضاحححح
***
عام گایز عکسا رو میبینید؟ یا فقط خودم میبینم؟🥲
YOU ARE READING
we made it
Fanfictionهری و لویی خیلی اتفاقی توی دانشگاه همدیگرو ملاقات میکنن. هری بخاطر خانواده و دوستاش علاقش به لویی رو پنهان میکنه و لویی با وجود علاقه زیادش به هری نمی خواد قبول کنه با یه پسر وارد رابطه بشه. این کشمکش فقط یکی از مشکلات سر راه این دو دانشجو باهوش دان...