-بیست....نوزده.... هجده....
لیام: دیوونه برو پیش دوست پسرت الان ساعت ۱۲ میشه منو که نمیخوای ببوسی؟
هری قیافش رو توهم کرد: ایییی معلومه که نه عوضی.
لیام: پس فکر کنم هنوز به دوست پسر داشتن عادت نداری.
هر دو خنده شیرینی بخاطر حل شدن مشکل هری زدن.
-ده...نه....هشت.......
هری با عجله از روی مبل بلند شد و به سمت بار دوید.لویی و نایل و میو بعد از اون اتفاق کنارهم نشستن و نوشیدن و بالاخره میو بیخیال عصبانیتش از لویی شد و خیلی زود صدای خنده شون بلند شد. هری بعد از اینکه خیالش راحت شد اونا رو تنها گذاشت و با لیام به پیست رقص رفت و انقدر سرگرم شده بود که فراموش کرد و الان با اون حال مستی باید دنبال لویی بدوه تا قبل از ساعت ۱۲ پیداش کنه. حالا که همه چی درست شده و میتونه پیش لویی باشه نمیخواد سالش رو بدون بوسه اش شروع کنه.
با موهای شلخته و لبای باز سمت بار میدویید که محکم به چیزی خورد.
هری: آخ
لویی نیشخند زد: کجا با این عجله بیبی بوی؟
-چهار...سه...
هری با عجله گفت: فقط خفه شو و منو ببوس احمق.
و دستش رو دور گردن لویی انداخت و لبای خندون اون رو بوسید.
برای چند لحظه شلوغی اون جشن بزرگ براشون تبدیل به طولانی ترین سکوت شده بود. لویی کمر هری رو گرفت و محکم تر بغلش کرد. هر لحظه از انتخابش مطمعن تر میشد با اینکه خیلی ناراحت و نگران زین بود.
بالاخره نفس کم آوردن و لباشون از هم جدا شد.
لویی: کریسمس مبارک لاو.
هری لبخند زد: کریسمس مبارک.
این اولین کریسمس بعد از ۱۲ سالگیش بود که هری تنها نبود و از ته دلش خوشحال بود. تقریبا این حس رو یادش رفته بود و قلبش از تنفر کریسمس پر شده بود.
لیام: بسه دیگه حالم بهم خورد بیاید بریم مراسم نور افشانی رو ببینیم.
و آروم به پهلو نایل زد: بهم قول بده وقتی پارتنر داشتم اگه مثل اینا حال بهم زن شدم بزن تو صورتم خب؟
نایل دراماتیک سرش رو تکون داد: حتما داداش.
هری: هییی عوضی خودم الان میام هردوتون رو میزنم نگران نباش.
صدای خندهاشون با صدای منور قاطی شد. همگی بیرون رفتن تا در کنار باریدن دونه های برف، نورهای رنگی و خیره کننده رو تو آسمون تماشا کنن.
لویی، هری رو از پشت بغل کرد و چونه اش رو روی شونه هری گذاشت و از اونجا به قیافه معصوم و خوشحال از دیدن نورهای رنگی هری خیره شد. بی شک سال متفاوتی قراره داشته باشه. لویی باید برای خودش و هری شجاع باشه. اونا راه درازی رو باید باهم برن ....***
وینتر ایز کامینگ😈😂
YOU ARE READING
we made it
Fanfictionهری و لویی خیلی اتفاقی توی دانشگاه همدیگرو ملاقات میکنن. هری بخاطر خانواده و دوستاش علاقش به لویی رو پنهان میکنه و لویی با وجود علاقه زیادش به هری نمی خواد قبول کنه با یه پسر وارد رابطه بشه. این کشمکش فقط یکی از مشکلات سر راه این دو دانشجو باهوش دان...