-هی مالیک.... اینجا
زین: اینجا دیگه کجاست؟
-بیا بالا... طبقه آخر.
زین: پینو احمق در رو بزن.
لیام: یادم رفت.... بیازین وارد شد و در رو پشت سرش بست.
زین: اینجا کجاست؟
لیام: استدیو!
زین: استدیو چی؟
لیام: خب همه چی...عکاسی، موسیقی، نقاشی،... بعضی وقتام اینجا جمع میشیم های میکنیم!
زین: پس باید بیشتر بیام اینجا.
لیام: دلم برات تنگ شده بود...
زین: چی؟؟؟
لیام: میگم حال لویی چطوره؟
زین: اینو نگفتی ولی اصلا حالش خوب نیست تو از هری خبر نداری؟
لیام با گونه های قرمز دستی به سرش کشید: نه... نایل و میو رفتن خونش تا یه ساعت دیگه میان اینجا. امیدوارم قبول کرده باشن.
زین: امیدوارم...
زین جلوتر رفت و نگاهی به وسایل داخل استدیو انداخت. بوی رنگ روغن مشامش رو پر کرده بود. گوشه اتاق گیتار دید. رفت سمتش و با اون گیتار روی کاناپه چرمی گوشه استدیو نشست و مشغول نواختن شد. بدون اینکه سرش رو بالا بیاره لیام رو زیر نظر داشت: پس دلت برام تنگ شده بود...
سرش رو بالا آورد و ادامه داد: چرا بهم پیام ندادی؟
لیام از برخورد زین جا خورد. بدون اینکه صدایی از دهنش بیرون بیاد چند بار باز و بسته شد. در آخر با صدای آروم گفت: انقدر نگران هری بودم که وقت نبود به دل خودم فکر کنم....
زین با دست اشاره کرد که لیام کنارش روی مبل بشینه و دوباره مشغول گیتار شد. لیام با تردید تکیه اش رو از دیوار گرفت و با یکم فاصله پیشش نشست.
زین: نگران نباش درست میشه تدی بر.
لیام ناخوداگاه لبخند زد. پس این پسر بی ادبِ پررو میتونه خوش اخلاق هم باشه.
زین یکم گیتار رو کوک کرد: آهنگ مورد علاقت چیه؟
لیام: چی؟؟؟
زین: آهنگی که از همه بیشتر دوست داری...
لیام: خب... سخته یکی رو انتخاب کردن...
زین: کامان یکیش رو بگو
لیام: آهنگ مورد علاقه تو چیه؟
زین یکم فکر کرد. بعد شروع به نواختن کرد:I see you calling
I didn't wanna leave you like that
It's five in the morning, yeah, yeah
A hundred on the dash
'Cause my wheels are rolling
Ain't taking my foot off the gas
And it only took the one night
To see the end of the line
Staring deep in your eyes, eyes
Dancing on the edge, 'bout to take it too far
It's messing with my head, how I mess with your heart
If you wake up in your bed, alone in the dark
I'm sorry, gotta leave before you love me
Ay, ay, leave before you love me
Ay, ay, leave before you love me
Ay, ay, leave before you love me
Ay, ay, leave before you love meلیام لبخند تلخی زد: قشنگ بود. نمیدونستم میخونی مالیک.
زین هم لبخند زد و گیتار رو گذاشت پایین مبل و چرخید سمت لیام: توم نگفته بودی وید میکشی.
لیام: خب... اون.... فقط بعضی وقتاست...
زین: خوبه... راستی این چیه رو گردنت؟
لیام دستی روش کشید: این؟...ماه گرفتگیه از بچگی دارمش.
زین با کنجکاوی جلوتر رفت تا از نزدیک ببینش. لیام دستش رو انداخت و یکم سرش رو کج کرد تا ماه گرفتگیش بیشتر مشخص بشه: درد نداره کلا هیچ حسی نداره.
زین دستش رو آورد بالا و پشت گردن لیام گذاشت و اونو به خودش نزدیک تر کرد. لیام از این نزدیکی معذب شده بود و کنجکاوی زین براش عجیب بود ولی زین ادامه میداد و نزدیک و نزدیک تر میشد. فقط چند سانتیمتر با لیام فاصله داشت. لیام یه خنده الکی کرد: هی پسر...
حرفش قطع شد. لب های زین ادامه حرفش رو خورد. جوری میبوسیدش انگار دنبال چیزی تو این بوسه هست. زین با چشم های بسته و کمی اخم تمرکز کرده بود. با حوصله و آروم نقطه به نقطه لب های لیام رو میچشید. لیام خیلی سریع به این موقعیت واکنش نشون داد و جواب بوسش رو داد. سعی میکرد با جا به جا کردن لباش اجازه بده زین هر چیزی که از این رابطه میخواد پیدا کنه. هر دوشون سخت مشغول بوسه ناگهانی شون بودن که صدای زنگ در متوقف شون کرد.
لیام: نایل و میو اومدن.
سریع از جاش بلند شد. هم آیفون رو زد هم در استدیو رو باز گذاشت تا بیان داخل و برگشت پیش زین. با چشماش از زین میپرسید چرا؟ این چه معنی میده؟ ولی زین تو چشماش خیره شده بود و نیشخند میزد: خوشمزه بنظر میرسید ...لبات خیلی خوشمزه ست.
لیام چشماش رو چرخوند و خندید: دیوونه
زین هم خندید و یقه لباس لیام رو درست کرد.
نایل: نو وی! (No way)
میو: آقایون...
هر دو نگاه مشکوکی به زین و لیام که رو به روی هم نشستن و دست زین روی یقه لیام، انداختن ولی فرصت نبود مسخره شون کنن.
زین: چه خبر؟ چی شد؟
نایل: دزموند قبول کرد درسش رو تموم کنه بعدش به سوییس برن.
لیام نفسش رو رها کرد: خوبه... همین چند ماه هم فرصت خوبیه.
میو: ولی...
زین: ولی چی؟
نایل با تردید ادامه داد: ولی...شرط گذاشته... باید با لویی صحبت کنیم.
خیلی زود نگرانی رفتن هری جاش رو با نگرانی شرط خانوادش برای موندن عوض کرد. اون چند نفر کار سختی پیش رو دارن. پس سعی کردن حرفاشون رو آماده کنن بعد با لویی صحبت کنن.***
خوبین گایز؟؟؟
آهنگ leave before you love me کاور زین رو میتونین با این پارت گوش بدید💙
YOU ARE READING
we made it
Fanfictionهری و لویی خیلی اتفاقی توی دانشگاه همدیگرو ملاقات میکنن. هری بخاطر خانواده و دوستاش علاقش به لویی رو پنهان میکنه و لویی با وجود علاقه زیادش به هری نمی خواد قبول کنه با یه پسر وارد رابطه بشه. این کشمکش فقط یکی از مشکلات سر راه این دو دانشجو باهوش دان...