این دو هفته زودتر از چیزی که فکرشو میکرد داره تموم میشه فقط یه امتحان لعنتی دیگه مونده. تا الان فقط نمره درس دکتر برایان رو فهمید اونم چون برگه ها رو تو کلینیک داشت صحیح میکرد و به حرفای هری راجع به ترس هاش گوش میداد. بالاخره خود روانشناس ها هم به مشاوره احتیاج دارن. البته که برایان برای هری نه استاد بود نه مشاور اون مثل یه دوست یا بزرگتر هری رو درک میکرد و سعی میکرد کمکش کنه چون کامل در جریان اوضاع خانوادش بود.
هری مثل همیشه خسته از امتحان وارد خونه شد بدون اینکه وایسه به خونه سلام کرد و از پله ها رفت بالا و در اتاق رو پشت سرش بست. امروز از کافه تریا واسه خودش سالاد گرفته خدا رو شکر نیازی نیست بره آشپزخونه و غرغرهای مامانش رو بشنوه. دست و صورتش رو شست لباس راحتیش رو پوشید و رو تختش نشست. وقت زیادی نداره. پسفردا امتحان زبان داره پس سالاد و کتابشو برداشت و مشغول شد. تقریبا نصف سالادش رو خورده بود که صدای گوشیش اومد.
پیام از طرف لویی: هی سلام میدونم سرت شلوغه و امتحان داری فقط خواستم بپرسم جزوه زبان داری؟
هری با خودش زمزمه کرد: پسره سر به هوا... اون روزا که سر کلاس بهت میگفتم جزوه بنویس واسه این موقعها بود.
هری: آره دارم.
لویی: خدا رو شکر دیگه میخواستم گریه کنم نمیدونستم از روی چی بخونم.
هری: میتونی بری گریه کنی چون قرار نیست جزوه تمیز و خوشگلمو بدم به تو.
لویی: هررررری
هری صداش و از تو پیامش شنید حتی میدونه الان چشماشو مظلوم کرده.
هری: خودمم میخوام بخونم اصلا چرا سر کلاس نمینویسی؟
لویی: این امتحان تموم بشه قول میدم بنویسم قووول
هری خندید: اوکی فردا بریم کتابخونه بخونیم؟
لویی: دانشکده شما یا ما؟
هری: کتابخونه مرکزی ساعت 8
لویی: هی خیلی زوده!
هری: ساعت 7:30
لویی: ازت متنفرم:"(
هری گوشی رو گذاشت کنار. تو ذهنش لباس فرداش رو انتخاب کرد و سعی کرد یه دور کل جزوش رو مرور کنه و برای فردا آماده باشه.
کتابخونه مرکزی, 7:45
لویی: سلام ببخشید دیر شد الان برمیگردم.
هری: کجا میری؟
لویی: میرم از طبقه پایین یه قهوه بگیرم احساس میکنم سرم زیر آبه هنوز مغزم روشن نشده.
هری: من دوتا قهوه گرفتم البته ساعت 7:30 اگه با قهوه سرد مشکل نداری بیا.
لویی: نههه خوبه قهوه همه جورش خوبه.
YOU ARE READING
we made it
Fanfictionهری و لویی خیلی اتفاقی توی دانشگاه همدیگرو ملاقات میکنن. هری بخاطر خانواده و دوستاش علاقش به لویی رو پنهان میکنه و لویی با وجود علاقه زیادش به هری نمی خواد قبول کنه با یه پسر وارد رابطه بشه. این کشمکش فقط یکی از مشکلات سر راه این دو دانشجو باهوش دان...