Part 36

209 38 7
                                    

زین و لویی امروز روز شلوغی دارن. صبح کلاس های تئوری شون برگذار شد و بعد از ظهر مشغول آزمایش عملی همون درس های صبح بودن. بررسی مقاوت مواد مختلف برای هردوشون جذاب بود ولی انگار لویی خیلی حواسش به آزمایش نبود.

زین برای  پنجمین بار امروز، لویی رو در حال ذل زدن به وزنه های آویزون از دستگاه دید که داره احمقانه ترین لبخندش رو میزنه.

زین دستش رو جلو صورت لویی تکون داد: هی دیوونه شدی؟... البته بودی!

لویی: چی؟

زین: داری وزنه های ۵ گرمی اضافه میکنی این یعنی تا فردا صبح هم آزمایش مون تموم نمیشه!

وقتی دید لویی هاج و واج هنوز داره نگاش میکنه هولش داد کنار: ببین ما وزنه های ۲۰۰ گرمی هم داریم اینجوری زودتر میشکنه و ما زودتر اون عدد کوفتی رو بدست میاریم!

لویی انگار تازه متوجه شد سرش رو‌ تکون داد و مشغول نوشتن عددها روی کاغذ رو به روش شد.

زین: چیزی شده؟

لویی: چی؟

زین: بخاطر حرفای مدیر دانشکده ست؟

لویی جا خورد: چی؟ چی میگی زین درست بگو ببینم.

زین: مگه باهاش حرف نزدی؟

لویی: محض رضای خدا واسه چی باید با اون روانی حرف بزنم؟

زین: چهارشنبه دنبالت میگشت فکر کردم بچها بهت گفتن!

لویی تو فکر رفت: نه نگفتن.

زین: پس این حالت بخاطر یه چیز دیگه ست.

به لویی نزدیکتر شد و با شیطنت ابروهاشو بالا پایین میکرد و سعی میکرد شکم لویی رو قلقلک بده.

لویی: هی بس کن... باشه میگم...

زین چشم غره مسئول آزمایشگاه رو نادیده گرفت و دستاش رو به میز تکیه داد. بیخیال شونه هاش رو بالا انداخت: خوبه میشنوم.

لویی یکم با خودش کلنجار رفت چطوری بگه دیشب بهترین سکس عمرشو داشته: خب راستش... ما دیشب لازانیا خوردیم.

زین: ما؟ تو و هری؟ بدون من؟ کوفتتون بشه اگه دیشب با لیام به اون رستوران مکزیکی باحال نمیرفتیم الان سرتو میذاشتم زیر همین دستگاه!

لویی: صبر کن بیینم‌ چی؟ با لیام؟

زین: اول تو بگو. این نیش بازت فقط واسه لازانیاست؟ یا چیز دیگه؟

لویی چشماش رو چرخوند و خنده مسخره زین رو نادیده گرفت: لازانیا و چیزای دیگه. گفتی باید عددمون حدودا چند دربیاد؟

و خودش رو مشغول محاسبه کرد.

زین: از کاندوم استفاده کردی؟ چجوری بود؟ تاپ بودی دیگه؟ از واژن بهتر بود؟

we made itWhere stories live. Discover now