به اتاق که رسید همونطور که منو تو آغوشش نگه داشته
بود روی تخت نشست و با دستش آروم پشتم رو نوازش کرد. اینهمه
لطافت و محبت از جونگکوکی خشن و همیشه بداخلاق، لبخندی واقعی
و از صمیم قلب به لبم آورد. چند دقیقه تو همون حالت بودیم و از
آغوش هم انرژی میگرفتیم . بالاخره سرم رو بلند کردم و به صورتش
نگاه کردم. در آرامش و جدیت بهم نگاه کرد. روی صورتش جای
چندین کبودی و زخم جدید و قد یمی بود. روش خم شدم و همه
زخم ها رو آروم و با احتیاط بوسیدم و بعد در حالی که داشتم پلک
های بسته اش رو میبوسیدم زمزمه کردم:
"ممنون که زنده موندی . ممنون که برگشتی پیشم"
صورتم رو با دستاش قاب گرفت و با تردید پرسید:
"اومدی که بمونی؟ اومدی که منو ببخشی؟"
نفسش رو تیز داد بیرون و خواهش کرد:
"بگو آره"
خندیدم:
"اوه جونگکوک. تو شاید یه مغز متفکر و نابغه جنگی باشی
اما هیچ استعدادی تو رابطه عشقی نداری خنگ خدا"
"این یعنی آره؟"
کمی گیج شد و دوباره پرسید
با شیطنت به چشم های بیقرارش خیره شدم و جوابی ندادم. چشم
هاش رو باریک کرد و با کالفگی گفت:
میدونی چیه اصلا مهم نیست، من رئیس هستم و بهت امر میکنم
که تو مال منی"
لبام رو به نرمی بوسید و دوباره گفت:
"نمیذارم هیچ کجا بری . همین جا زندونیت میکنم"
خب خدا رو شکر. انگار به تنظمیات کارخانه برگشت. خندیدم و
اینبار خودم برا ی بوسیدنش پیشقدم شدم. لب هام رو روی گونه
اش کشیدم و بعد گوشش رو مکیدم و کنار گوشش زمزمه
کردم:
"من امشب از دستور تو سرپیچی کردم. بهم گفتن دستور دادی
کسی بهت دست نزنه اما من هم بهت دست زدم و هم بوسیدمت"
سرم رو بلند کردم و دستم رو از شلوارش رد کردم و عضوش رو تو ی
دستم گرفتم که آهی کشید. گفتم:
"حالا که انقدر نافرمانی کردم می خوای چیکارم کنی؟"__________________
چه کیوت شده جونگکوک🥲
اینک جیمین حشری میشود😝😝😝😅
YOU ARE READING
My Diamond_kookmin
Fanfiction(کامل شده) Complete خلاصه:جونگ کوک رئیس بزرگترین باند مافیاست و بخاطر انتقام از سانگ دشمن اصلیش میخواد به عمارتش حمله میکنه ولی اونجا پسر سانگ رو می بینه و اون رو به اجبار به عمارت خودش میاره و اونجاست که تازه......... الماس من کاپل:کوکمین ژانر:روم...