part23

3.1K 440 8
                                    

سرم رو به علامت تایید تکون دادم .
تخت بالا و پایین شد و متوجه شدم که اون دو نفر از اتاق بیرون
رفتند. باید یادم میبود بعدا براشون نامه تشکر مینوشتم. جونگکوک کمی
خودش رو تکون داد که تکونی خوردم. لبخندی زد و پرسید:
"چه احساسی داری ؟"
به سختی نفسم رو جمع کردم و گفتم: " پر شدگی، کش اومدن و البته اغفال شدگی"

طولش رو آروم کشید بیرون و آروم کرد داخل

که آهی کشیدم و گفت:
"به زودی احساس خواهی کرد که به طور مناسب به فاک میری".
چشمام رو بستم و دستم رو گذاشتم روی رونش. کنار گوشم انگار
که درد داره نفس نفس زد:
"هر وقت آماده بودی ادامه میدم. بدنت بهش عادت میکنه"
نمیدونم چقدر گذشت که نالیدم:
"من خوبم. می تونی حرکت کنی"
ازم درآورد بیرون و یه کم محکمتر خودش رو کرد داخل و در برابر
آه من آهی کشید.
"اگر خیلی دردت گرفت بهم بگو"
درد داشتم اما لذتم بیشتر بود. حرکاتش اول آروم بودند. وقتی دید
چیزی نمیگم یه ضربه محکم بهم زد که بدنم رو بالا و پایین کرد
و جیغم از درد و لذت رفت هوا اما اون انگار دیگه چیزی نمیشنید
چون سرعت ضربه هاش رو بیشتر کرد و حالا صدا ی برخورد آلتش
با با سوراخ من فضا رو پر کرده بود و با صدای جیغ ها ی من مخلوط
شده بود. بهم قول داده بود که منو اذیت میکنه و من بیشتر رو
طلب خواهم کرد. خدا لعنتش کنه واقعا سر حرفش موند.
لاله گوشم رو به دهن گرفته بود و سینه هام رو فشار میداد و سوارخم رو
فتح میکرد. نمیذاشت حتی ذره ای از بدنم به هدر بره از همه چیز
داشت وحشیانه استفاده میکرد .
دیواره های سوارخم دور آلتش تنگ تر شد و صدای ناله هام بلند تر.
دستا و پاهام بدون اراده من کج شدند و با حس مایع گرمی تو سوراخم و آه های بلند جونگکوک که نشون از ارضا شدنش داشت ناگهان
قوی ترین و کشنده ترین لذتی که در عمرم احساس کرده بودم در
بدنم منفجر شد و باعث شد جور ی فریاد بکشم انگار یه نفر داره
سلاخیم می کنه.
لرزش بدنم به قدری شدید بود که جونگکوک رو روی پشتش خوابوندم
و مثل کسی که داره تشنج میکنه روی بدنش لرزیدم. دستای
قویش هنوز هم سینه های منو تو مشتشون داشتند. وقتی پس
لرزه های ارگاسمم خوابید، واقعا حالی که بهم قول داده بود رو
داشتم. کاملا به فاک رفته ، راضی ، خسته و بیحال. منو به نرمی
گذاشت روی ملافه ها و جلوی پام نشست به شاهکارش نگاه کرد و کنارم دراز کشید
لبش رو بوسیدم و با چشم های بسته از گرمای تنش لذت بردم.
چند دقیقه که گذشت
سرم رو روی سینه اش گذاشتم و بی اختیار پلک هام روی هم افتاد
و روی سینه اش با نوازش های آرومش به عمیق ترین و راحت ترین خوابی که تو عمرم داشتم رفتم.

My Diamond_kookminWhere stories live. Discover now