با حس گرمای شدید و حس سنگینی روی بدنم از خواب بیدار
شدم. گیج و منگ چشمام رو باز کردم و متوجه شدم منشا هر دو
جونگکوکه که با نفس های داغش روم خیمه زده و داره بدنم رو
میبوسه. همین که دستش رفت سمت سوراخم خواب از سرم پرید
و نالیدم :
"چیکار داری میکنی؟ ساعت چنده؟"
لبش رو نوازش گونه روی گونه ام کشید و جواب داد:
"چهار صبح. و من میخوام یه آزمایش کوچولو روی بدنت انجام
" و با پاهاش پاهام رو بازتر کرد و خودش رو بین پاهام قرار داد
بعدم دو انگشتش رو کرد داخلم. هنوز به خاطر سکس زخمی بودم و
این حرکتش باعث شد از درد ناله کنم که ادامه داد:
"میخوام ببینم بدون کمک هم میتونم بکنمت یا نه"
"جونگکوک!" ناله تنها کاری بود که می تونستم بکنم.
گازی از سرشونه ام گرفت و دست انداخت زیر کمرم و مثل پر کاه
بلندم کرد و منو روی کاناپه گذاشت. رو ی زانوم نشستم و اونم اومد پشتم
و رو ی کاناپه زانو زد. نور کم سوی چراغ خواب و نور مهتاب که از
پنجره های تمام قد تراس به داخل میتابیدند اتاق رو تا حدی روشن کرده بودن از این از نظر سایزی ما واقعا شبیه دیو و دلبر بودیم.
جونگکوک دستش پایین تر رفت و لبه های عضومو رو به بازی گرفت. وقتی
کمی حرکت کردم دست دیگه اش رو دورم حلقه کرد
دستش رو گذاشت روی شونه ام و نرم به جلو هلم داد. صورتم رو
گذاشتم روی کاناپه و باسنم رو گرفت و کشید بالا. از گوشه ی
کاناپه ژلی برداشت و انگشتاش رو بهش آغشته کرد و برگشت به طرف
من. یه دستش رو برد روی عضوم و شروع به مالشش کرد و گذاشت روی سوراخم اما فشار نداد. لمس
حرفه ای دستش روی گوشت های حساس بدنم، استرسم رو کم
کرد و انگار فهمید عضلاتم شل شده چون کمی انگشتاش رو فشار داد.
"آروم باش مینی، نفس بکش" صداش دورگه و شهوتی بود.
به تصویرمون توی آینه قدی گوشه دیوار نگاه کردم. این ادم خشن و بیرحم با من
مثل یه عروسک شکستنی رفتار میکرد و این
منو خیلی تحریک میکرد. تصویر اندام استثناییش که روی من خم
شده بود و هر دو دستش که داشتن به من لذت رو تقدیم میکردند
منو دیوونه میکرد. کمی باسنم رو به بالا بلند کردم و یه لحظه بعد
انگشتاش داخل باسنم بود. آهی از درد و لذت کشیدم. جونگکوک منو روی
دو زانو درست رو به آینه نشوند و خودش رو پشت سرم فیکس
کرد. از پشت منو به خودش چسبوند و حرکت انگشتاش رو شروع کرد و گفت:
"خیسی مینی، همونجور که میخوامت تو هم منو میخوای
درسته؟"
"درسته، می خوامت. خیلی می خوامت"
سرم رو عقب بردم و تو گودی گردنش فشار دادم که عضوش رو رو
دهانه ورودیم حس کردم و تو آینه دیدم که آماده یه جلسه کردن
درست و حسابی دیگه است. تو آ ینه به هم خیره بودیم اما حرکتی
نمیکرد. التماسش کردم:
"پرم کن خواهش میکنم"
و قبل از اینکه حرفم تموم بشه خودش رو کوبید داخلم و
احساس پر ی میکردم و این هم عجیب بود و هم خیلی هات. کنار
گوشم نفس نفس زد:
این عالیه کوکی. تو عالیی سوراخت تنگ بود و حالا داره عضومو رو منفجر میکنه . میخوام
اون جور که میخوام بکنمت. بهم اجازه میدی ؟"
"خدایا آره" اینو فریاد زدم و اونم گردنم رو گرفت و دوباره وحشیانه
به جونم افتاد و منم توی آینه شاهدش بودم و این صدبرابر لذتم
رو بیشتر میکرد به طوری که درد رو به کلی نادیده گرفتم. صدای
ضربه هاش تو ناله هام پیچید . دستش دور گلوم محکم تر شد اما
نه اونقدر محکم که هوا رو ببره. از تو آینه بهم خیره شد. سکسی،
خطرناک و قدرتمند. بی رحمانه به سوراخم ضربه میزد و منو مال خودش میکرد.
دیواره هام دوباره تنگ شد و فریاد زدم:
"دارم میام جونگکوک"
فقط یه لبخند شیطانی رو ی لب هاش نشست و ضربه هاش
رو عمیق تر کرد و من ثانیه ای بعد دوباره منفجر شدم و به طرف
پایین خم شدم که دستاش رو آزاد کرد و من لبه ی کاناپه رو برای
حفظ تعادل گرفتم و لگنم رو روی عضوش به سرعت بالا و پایین
کردم تا وقتی که آخرین موج لذت هم داخل بدنم ته نشین شد و
بی حرکت و متلاشی شده روی کاناپه به حالت جنین تو خودم
جمع شدم.
موهام روی صورتم بود و نمیتونستم جونگکوک رو ببینم. وقتی ازم
کشید بیرون از راه گرفتن مایع گرم بین پاهام فهمیدم اونم ارضا شده. موهام رو از روی صورتم
کنار زد و بوسه ای روی گیجگاهم گذاشت و با تفریح کنار گوشم گفت :
"نتیجه آزمایش مثبت بود. تو برای هر جور به فاک رفتن آماده ای عزیزدلم"
انقدر پر از حس بودم که نتونستم به بامزگیش بخندم. فقط
باید استراحت میکردم. روی دستش بلندم کرد و منو به تخت
برگردوند و دوباره تو آغوشش قفلم کرد و لب زد:
"تو امروز خیلی سخت کار کردی پسر خوب. استراحت کن من
اینجام و تختت رو گرم میکنم"
چشمام گرم شده بود
ESTÁS LEYENDO
My Diamond_kookmin
Fanfic(کامل شده) Complete خلاصه:جونگ کوک رئیس بزرگترین باند مافیاست و بخاطر انتقام از سانگ دشمن اصلیش میخواد به عمارتش حمله میکنه ولی اونجا پسر سانگ رو می بینه و اون رو به اجبار به عمارت خودش میاره و اونجاست که تازه......... الماس من کاپل:کوکمین ژانر:روم...