جونگکوک
پدرم مطابق گفته دکترش در آرامش کامل از دنیا رفت. من حتی
نفهمیدم دقیقا چه زمانی روحش از جسمش پر کشید. در حقیقت
این جیمین بود که متوجه شد قفسه سینه اش دیگه حرکت نمیکنه .
مراسم تدفینش تحت تدابیر شدید امنیتی به صورت کاملا
خصوصی و با حضور فقط چینیا انجام شد. جیمین میخواست شرکت
کنه اما به خاطر پر رنگ بودن خطر جونگین من اجازه این کار رو
بهش ندادم. روز بعد از خاکسپاری، مراسم قسم
خوردن برگزار میشد اما کای احمق نه تو تشییع جنازه حاضر
شد و نه در مراسم بعد از اون .
چینیا همه با خانواده هاشون در مراسم حاضر بودند و جیمین هم در
مراسم حضور داشت. یه لباس مشکی کاملا پوشیده و آستین بلند
به تن کرده بود و گوشه ای تنها ایستاده بود. از گوشه چشم حواسم بهش بود
نامجون شروع به صحبت کرد:
"امروز ما یه رئیس بزرگ و قدرتمند رو به خاک سپردیم. کسی
که با رهبری بینظیرش خون تازه ای به رگ ها ی خانواده تزریق
کرد. خانواده ای که امشب همه اینجا جمع شدند تا برای رهبرجدیدشون قسم وفادار ی بخورند"
چانسو ناگهان زمزمه کرد: "اما یه نفر غریبه امروز اینجاست"
با صدایی خنثی پرسیدم:
"اون غریبه کیه چانسو؟"
غافلگیر شد. فکر نمیکرد که صداش رو شنیده باشم و حالا تردید
داشت حرفش رو تکرار بکنه یا نه. میخواستم هر طور شده اون
حرومزاده رو تو دام بندازم پس چهره ام رو خونسرد نگه داشتم تا
تشویقش کنم قبر خودش رو بکنه. و موفق هم شدم. طعمه رو گاز گرفت.
"این پسره هرزه جونگین نیست؟" به جیمین اشاره کرد که در جا
از این اشاره سرخ شد.
از مدل حرف زدنش در مورد جیمین خونم به جوش اومد. از اینکه
انگشت اشاره اش رو به سمتش نشونه گرفت، هرزه خطابش کرد
و از همه مهمتر مال جونگین صداش زد. اما چیزی نگفتم که ادامه بده
و قبرش رو گودتر کنه .
"اون هم مثل پدرش خائنه. جاش اینجا نیست".
"حرفات تموم شد؟" رنگش پرید و فقط سری تکون داد .
"اولا پسره اسم داره، جیمین . ثانیا در جواب اتهاماتت باید بگم که
نه هرزه است و نه مال جونگین"
با مشت محکمی که زیر چونه اش کوبیدم از پشت رو ی
زمین افتاد و من هم نشستم روش و با مشتای پشت سر هم اون
دهن گشادش رو برای همیشه بستم.
مشت پشت مشت. وقت ی از روش بلند شدم تمام تنم پر از خون بود
و از صورت چانسو چیزی باقی نمونده بود. صدای فریادهای همسرش توی اتاق پیچیده بود. چشم چرخوندم و متوجه جیمین
شدم که با چشمای گشاد شده کمی دورتر از من ایستاده بود و به
جسد چانسو خیره شده بود. به سان علامت دادم که جیمین و
از اتاق ببره اما به محض اینکه دستش به جیمین خورد روی
تنش بالا آورد. با این حال سان تن بیحالش رو زد زیر بغلش و
از اتاق بیرون رفت.
YOU ARE READING
My Diamond_kookmin
Fanfiction(کامل شده) Complete خلاصه:جونگ کوک رئیس بزرگترین باند مافیاست و بخاطر انتقام از سانگ دشمن اصلیش میخواد به عمارتش حمله میکنه ولی اونجا پسر سانگ رو می بینه و اون رو به اجبار به عمارت خودش میاره و اونجاست که تازه......... الماس من کاپل:کوکمین ژانر:روم...