part54

2.5K 404 43
                                    

روی بلندی ایستاده بودیم و در آرامش و سکوت، دریاچه و جنگل
های پوشیده از برف اطرافش رو تماشا میکردیم. دستام رو دور
بازوی جونگکوک حلقه کرده و سرم رو به شونه اش تکیه داده بودم. جونگکوک
با آرامش گفت:
"با وکیل خانواده صحبت کردم  من و تو میتونیم ازدواج کنیم"
سرم رو بلند کردم و با تعجب بهش خیره شدم و حرف آخرش رو
گیج تکرار کردم: "ازدواج کنیم؟"
چشماش رو باری ک کرد و دستکش های چرمیش رو درآورد و نوک بینی یخ زده ام رو بانمک کشید:
"بهت گفتم دیگه نمیذارم جایی
بری . چرا تعجب میکنی؟"
گونه هام از هیجان و خوشی سرخ شد اما سعی کردم آبروداری کنم و خوشحالیم رو به این زودی نشون ندم.
"خب فکر نمیکردم انقدر
رمانتیک ازم درخواست ازدواج کنی"
دستاش رو گذاشت روی شونه ام و با لبخند پرسید :
"تا ازم یه بچه
سوسول کامل نسازی دست بردار نیستی نه؟"
خندیدم و شونه ای بالا انداختم. چند لحظه نگاهم کرد و بعد با
حسرت گفت:
"خنده هات رو خیلی دوست دارم"
لبش رو بوسیدم "منم تو رو خیلی دوست دارم"


____________________

واقعا بعد از نزدیک به 60تا پارت آپ کردن فقط 6تا کامنت دارم من😑😑😑

بجاش من ویکوک رو آپ میکنم یه دیقه بعد کامنت میزارن برام 🤔🤔
شما اصلا فعال نیستید 🤧🤧🤧

My Diamond_kookminTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon