part3

217 62 62
                                    

سلامممم✌️
یه علائم حیاتی بدید بهم مث کامنت

سوم شخص -ادیت نشده

وقتی ورونیکا از اون سالن بیرون اومد پسر کوچولو رو پشت در دید و اسمش رو شنید.
مردی که اونجا بود پرسید:

اسمت رو بگو مطمعنم ی ددی خوب گیر میاری با این قیافه کاپ کیکیت
اسم: هری استایلز ( هق هق)
سن: ۱۶

خفه شو گریه نکن ،ببریدش تو

تنها چیزی که الان گوشای ورونیکا باهاش پر شده بود گریه و هقهق های همون پسر که اسمش هری بود.

،،،، ورونیکا ی احمق خودت الان معلوم نیست چه بلایی سرت میاد نگران اون بچه ای،،،،،،،

باز حداقل منو ی نفر خرید یعنی میشه بعد از اینکه دلش رو زدم ولم کنه برم به زندگیم برسم ، یا شاید بزاره دانشگاه همو برم،،،،،،

اینا رو تو ذهنش گفت.

وقتی اون مرد خواست توی قفس بندازتش ، دستبندشو باز کرد و گفت کت رو کامل بپوشه.

حالا ورونیکا نگاه خیره آدمای توی اون اتاق رو روی خودش حس میکرد.

اون لخت با دستای بسته رفته بود و بای کت گرون قیمت و دستای باز شده برگشته بود.

نمی‌دونست چه حسی داره خوشحاله یا ناراحت، اون هیچ چیزی نمی‌دونست و فقط براش اینکه اون مرد اونو برای سکس میخواد واضح بود ، اما میدونست خیلی کارای دیگه میتونن باهاش بکنن که حتی نمیخواست بهشون فکر کنه.

دنیل: وااای دختر گل و زدی برگشتی نه؟؟؟ چه خر شانسی تو ، کی خریدت؟؟

ورونیکا اصلا درک نمی‌کرد چرا اون پسر این همه خوشحاله و حرف میزنه.

ورونیکا: پین

دنیل: واقعا .....واقعا راست میگی.....

سرتکون داد و گفت آره مگه مرض دارم دروغ بگم و شروع به گریه کرد.

دنیل:نمیدونم چی بگم ....من چند بار به اینجا بودم و به فروش رفتم ، همه میگن اون خیلی خوبه و هوای برده هاش رو داره ، البته تا وقتی که اعصابش رو خورد نکنن وگرنه وحشی میشه.
ولی دختر مطمئنم احتمالا چیزی از بدنت نمیمونه و پین تا قطره آخر بدنتو اندازه پولی که داده استفاده میکنه و بعد مثل ی اشغال کنار میندازتت. خلاصه که رو مخش نرو

هرچند همشون همینن
با اهه و حسرت گفت

ورونیکا: چی بگم پوفففف یکی از یکی بدبخت تریم.

د.ا.د ورونیکا

چند دیقه از مکالمه من و دنیل نگذشته بود که هری با چشمای گریون تر از قبل برگشت.

هی هی هری چیشد؟

با گریه ای که می‌کرد تقریبا مطمعنم قراره تیکه تیکه بشه و اعضای بدنش رو خارج کنن.

Veronica(ziam)Where stories live. Discover now