part37/2🔞

256 23 72
                                    


این همون شبه که از مهمانی برگشتن هتل.
کامنت و وت و اینا فراموش نشه دیگه🧐
باشه؟؟؟

ددی😍: تا ۱ ساعت دیگه میرسم ، آماده باش.

هری:باشه ددی

ددی😍: لازم نیس یادآوری کنم که بدن با مو دوست ندارم.

هری: خیالت راحت ددی منتظرم.

ددی😍: my little H.

هری: my big dick daday🍆

ددی😍: وقتی رسیدم پیشت باید هارد باشی ، ولی حق ارگاسم نداری.

هری: ازش عکس بفرستم؟

ددی😍: اگه عکس خوب بفرسی جایزه داری لیتل بوی

نمیخواست مکالمه شون ادامه پیدا کنه و هورنی بشه هنوز یکم از مراسم مونده بود پس سعی کرد به کاری از اول براش اومده بود برسه.

حرف زدن با مهمونا و گرفتن اطلاعات و کمک و حمایت برای زمین زدن شریک سابق پدرش که الان ی جورایی پدرش بود.

منزجر کنندس...

تقریبا یک ربعی از آخرین پیام هری میگذشت که هری ی عکس دیگه سند کرد.

دیکش رو کنار ی بطری گذاشته بود و نوشته بود: ددی ببین چه قدر بزرگه...و منتظر🙈

بقیه مراسم با صحبت با لیام عصبانی گذشت و شام و اینطور چیزا ...تقریبا تونسته بود چند نفر رو برای همکاری پیدا کنه و این کمی خیالش رو راحت میکرد.

علی رغم میل باطنیش سوار ماشینی که سایمون و لیام و ورونیکا بودن شد و منتظر مونده تا این ماشین لعنتی زود تر برسه و بتونه هری رو ببینه.

وقتی رسیدن به اتاق شون واضح بود که لیام و ورونیکا با هم مشکل دارن بعد از اینکه صدای کوبیده شدن ی چیزی اومد و لویی سعی کرد فقط حواسش رو به هری بده و به دعوای اون دو تا توجه نکنه‌.

آروم در اتاق رو باز کرد و سعی کرد بی سر و صدا وارد بشه.

هری رو دید که اون  طرف اتاق پشت میز نشسته و داره ی لیپ گلاس رو امتحان میکنه‌‌ و خودش حرف میزنه

هری: این طعمش توت فرنگیه ....ولی اگه توت فرنگی  دوس نداشته باشه چی؟

لویی: نظرت با لیپ گلاسه آلبالویی چیه لیتل کرلی؟

هری: هیییع
ترسوندیم.

لویی: یدونه داشتی دیگه نه؟

هری: بله ددی

لویی: لباستم قشنگه .... شبیه پرنسسا شدی

هری: عام خب امروز ....امروز گرفتمش....و یکم مدلش قدیمی پرنسسیه ....اینقدر از این مدل پرنسسی ها داااشت...

لویی: بیرون رفتی؟

هری: نه نه ....شما گفتی بیرون نرو منم پسر خوبی ام پس آنلاین خرید کردم....

Veronica(ziam)Where stories live. Discover now