part25

235 42 61
                                    


سلاممممم
لطفا وت و کامنت فراموش نشه‌.💟💬
کامنتا پارت قبل خیلی کم بود.😐
روح نباشید لطفا برام کامنت بزارید ، قبلا چند نفر کامنت میزاشتن الان اونا هم دیگه نمیزارن البته خب میدونم عیده کار دارن همه ولی کامنت بزارید.
کامنت ۳۰ وت ۲۰
لباس ورو👆
•••••••
سلام باشه میام.

به پیام خشک و خالی بهش داد و گوشیش رو گذاشت کنار.

بهش توجه نمی‌کرد ناراحت میشد ، ازش میخواست باهاش بره بیرون عصبانی میشد.

آخرین باری که با لیام با پای خودش رفته بود بیرون ی فورسام داشتن و ورونیکا اصلا دلش نمیخواست یادآوریش کنه.

تا شب هنوز خیلی وقت داشت و ی کلاسشم کنسل شده بود. بعد اینکه ی دوش گرفت و کاراش رو انجام داد حوصلش سر رفته بود می‌خواست ی کاری کنه ولی نمی‌دونست چیکار.

در اتاق کار لیام یکم باز بود ... نمی‌دونست دوربین داره یا نه حتی اگه لیام بهش گیر میداد که چرا رفته ی جوابی بهش میداد و فوقش تنبیه میشد دیگه.

به هر حال فرصت خوبی بود برای اینکه بهش بگه که میخواد کار کنه و قبلا هم بهاش رو پرداخته بود پس دیگه مشکلی نبود که بره و ی سری به اتاقش بزنه.

درواقع خودش رو داشت قانع می‌کرد وگرنه سرک کشیدن توی وسایل شخصی کسی از ارزش هاش نبود، ولی اون این مدت کارای زیادی رو کرده بود که بهش علاقه نداشت . اینم روش.

وارد اتاق شد و در یکی از کشو ها رو باز کرد چیز خاصی نبود.

بعد یکم گشتن چند تا کاغذ پیدا کرد که گفته بود لیام ۲۵ درصد از سهام شرکت سایکوتن رو داره.

بعد سرچ توی گوگل فهمید این ی شرکت زنجیره ای بزرگه که حسابی خفن و رئیس اصلیش سایمون کاول ه.

اینقدر کنجکاویش زیاد بود که آیپدش رو خواست چک کنه اما چون رمزش رو نداشت نتونست.

۸شب

با راننده لیام به رستورانی که قرار بود برن رفت، درواقع نمی‌دونست کجا قراره بره واسه همینم استرس داشت که نکنه پاول ببرتش جایی که نباید یا ی بلای عجیب غریب سرش بیاد.

نکنه پاول به لیام چیزی نگفته باشه و الانم بخواد بهش تجاوز کنه.
فکرای عجیب غریب تو ذهنش بود اون دیگه نمیتونست به کسی اعتماد کنه.

جسمش دیگه مهم نبود فرقی براش نمی‌کرد،  اما هر بار حس میکرد روحش داره آسیب میبینه و له میشه.

خانم رسیدیم ، طبقه ۵ رستوران ایرانی

از ماشین پیاده شد و وارد رستوران شد.

عجیب بود براش چرا رستوران ایرانی ...یعنی لیام یادش مونده اون غذا های ایرانی رو دوست داره...این باعث میشد اون خوشحال بشه‌

Veronica(ziam)Where stories live. Discover now