سلاممم 🤗
چطورین ؟
فلاپش نکنید لطفا.
وت و کامنتم لطفا یادتون نره
متمایل به کامنت زیاد💬
با بوکم لطفا مهربون باشید.💟
مرسی.ادیت نشده ، سوم شخص
تصمیم گرفت ی غذایی درست کنه تا از گرسنگی نمرده بعدم بره یکم درس بخونه.
دلش هوای غذای ایرونی کرده بود و به یاد اون ۴ سالی که تو ایران بود و اونجا درس خوند افتاد.
رفت و توی یخچال رو نگاه کرد ی نگاه به فریزر انداخت با دیدن بسته های گوشت تصمیم گرفت کباب درست کنه.
اول توی گوگل طرز تهیه کباب کوبیده رو سرچ کرد و بعد از دیدن ی سری آموزش از یوتیوب گوشتا رو چرخ کرد و شروع کرد آماده کردن مواد و بقیه وسایل و مطمعن شد همه چی کامله.
قبلا دیده بود پین توی یکی از کشو ها پول گذاشته ، رفت و اونو پیدا کرد و بعد از بررسی اینکه برنج ایرانی چه قدره و پولش کم میاد یا نه از ی فروشگاه ایرانی ی بسته برنج و خلال بادوم و پسته و دارچین و گلاب و سیخ کباب سفارش داد و چون نمیتونست از خونه بره بیرون براش با پیک آوردن. امیدوار بود پین بهش گیر نده که چرا از پولا استفاده کرده یا این غذا رو درست کرده.
امیدوار بود پین هم مثل خودش از غذاهای ایرانی خوشش بیاد و بتونه با غذا مخش رو بزنه ، ابزار دیگه ای جز بدنش و لباس زیر های سکسیش و غذا به ذهنش نمیرسید. اون از همه طرف تحت فشار بود کمکم داست یادش میرفت اون ی آدمه و چیزای زیادی بلده توانمنده و روح داره.
شروع کرد به آماده کردن غذا کباب ها رو پخت و تمام تلاشش رو کرد کوبیده ها از روی سیخ وا نره و موفق هم شد ، بعد هم مواد مرصع پلو رو آماده کرد و اونا رو با گلاب و یکم شکر و هل طعم دار کرد.
ساعت تقریبا ۹ بود غذا رو همون جا گذاشت ولی نچید . سمت حموم رفت تا فقط بدنش رو زیر آب بده ی شامپو بدن بزنه و بوی غذاش بره.
۵ دیقه بعد از حمام بیرون اومد ، حالا که پین نبود نیاز نبود اون تور توری ها رو بپوشه بجاش لباس زیرای کلوین کلاین که یکم اسپرت تر بود رو پوشید .
اول دلش میخواست صبر کنه تا پین بیاد بعد غذا بخوره ولی بعد پشیمون شد چون خیلی گرسنش بود و حوصله لیام رو نداشت درسته از اول میخواست با اون این غذا رو بخوره تا یکم مهربون تر بشه ولی ترجیح داد بعد مدت ها از تنهایی لذت ببره ، آشپزخونه رو مرتب کرد و بعد توی بشقاب ی نفره برنج ریخت و رشته های مرغ خلال بادوم و پسته و زرشک و پوست پرتقال طعم دار شده رو روش ریخت و تزئینش کرد و بعد هم ی کباب کنارش گذاشت . ترجیح داد کباب رو با مرصع پلو بخوره این براش خوشمزه تر به نظر میرسید.
اومد و پشت میز نشست و غذا رو جلوی خودش گذاشت.
بعد مدت ها ی حس خوب واقعی داشت ، اون آشپزی رو خیلی دوست داشت دستپخت ش هم از اول خوب بود و اصولا چیزای خوش مزه درست میکرد، این غذا ها هم مورد علاقش بودن .
YOU ARE READING
Veronica(ziam)
Fanfictionیاد بگیر آدما رو از روی جلد شون قضاوت نکنی. من قضاوت نکردمت ، فقط خیلی دیر خود واقعیت رو شناختم عزیزم. حاوی خشونت و اسمات و چیز های عجیب⚠️🚫🔞