سلاممممم
لطفا وت و کامنت بزارید و روح نباشید ، کامنتاتون حس خوبی بهم میده.و اون ستاره لعنتی رو لمس کنید لطفا✌️
امیدورام از عکسای تور لویی اونایی که دستش رو میزاره رو شکمش و رگاش میزنه بیرون رو دیده باشید.
هند فتیش ها اعلام حضور کننا
دیت نشده ، سوم شخص
لویی: بخواب رو پاهام
هری رو خم کرد و طوری که باسنش روی پاهاش بیاد و شلوارش رو کامل درآورد.
همونطور که روی پاهاش بود گوشی رو بهش داد و گفت : به این صفحه فاکی نگاه کن و هر کاری مسترش میکنه بلند بهم بگو ، واای به حالت کم بگی تا فیلم تموم بشه اسپنکت میکنم.گفت و فیلم رو روی دور ۲x گذاشت.
ضربه
هری: داره میبنده
لو: چه طوری داره میبنده؟
ضربه
هری : سرپا ای...س...تاده (ضربه) اهههخخ......پاهاشو باز .....ک....ردههههه ....(ضربه).....اخخخخخ یواش تر از دو طرف دست و پاش رو با طناب بسته.
ضربه
هری: داره براش میخوره....
لویی:بلو جاب ؟؟؟
ضربه
هری: بله ددی عاخخخ
هری: الان.....الان داره توی .....توی سوراخش .....(هق هق) ددی نهههه..... این خیلی درد داره
هیچکدومشون نفهمیدن هری به چی گفت درد داره سیلی های محکمی که به هلویی های پشتش میخورد یا دیلدو اختاپوسی که توی سوراخ پسر توی فیلم فرو رفت...
.....
لویی متوجه شد هری بعد از تقریبا ۳۰ تا ضربه دوباره تحریک شده و داره آروم دیکش رو روی پاهای اون میماله بنابراین لپ های باسنش رو تو دستش گرفت و چلوند و ناخون هاشو فرو کرد.
هری: آههه
حالا دیگه باسن هری قرمز شده بود و اون پسر بیشتر از همیشه بی طاقت بود.
لویی گوشی رو برداشت روی پاتختی گذاشت و هری رو ی دفعه بلند کرد و روی تخت پرت کرد ، براش مهم نبود چند دیقه قبل چی گفته تحمل ی پسر هورنی ۱۶ ۱۷ ساله روی پاش درحالی که عسش داره رو به کبودی میره خیلی سخته تا به خشک خشک به فاکش نده.
لویی: دیگه برات طاقت ندارم بیبی بوی
گفت و تقریبا تمام گردن هری رو لیس زد و مکید و اون خودش رو زیر اربابش کش و قوس میداد و نمیتونست بی تفاوت باشه.
هری: عاح ......اخخخخخ
لویی گاز محکمی از گردنش گرفت و بعد اونجا رو مکید.
YOU ARE READING
Veronica(ziam)
Fanfictionیاد بگیر آدما رو از روی جلد شون قضاوت نکنی. من قضاوت نکردمت ، فقط خیلی دیر خود واقعیت رو شناختم عزیزم. حاوی خشونت و اسمات و چیز های عجیب⚠️🚫🔞