بچه ها من خیلی ورونیکا رو دوست دارم و دلم میخواد با شما به اشتراک بزارمش اگه میخونید و خوشتون میاد یه چیزی به من به من بگید که بفهمم چه طور داره پیش میره اگرم بدتون میاد باید بهم بگید و نخونید ولی نباید گوست ریدر باشید..... دلم نمیخواد بوکم فلاپ بره جلو....دوسش دارم و نمیخوام وقتی کسی نمیخونه حیف بشه....شما حق دارید نخونید ولی نمیشه اگه دارین میخونید به من فیدبک ندین.سوم شخص. این پارت کوتاهه
تقریبا یک هفته از شب حراج میگذشت ، هری رفته بود و ورونیکا مجبور بود زمان زیادی با لیام بگذرونه.
بعد از چند روز بلاخره لیام بهش گوشیش رو برگردوند و اون به خواهراش زنگ زد، اینطور نبود که داعم باهم حرف بزنن ورونیکا توی این مدت بهشون فهمونده بود که خیلی پیگیرش نباشن پس مشکلی پیش نیومد.
بارها و بارها ایمیل ش رو چک کرد اما هربار همون ایمیل اخراجش رو میدید.
اره ...اون هنوزم انتظار داشت این ی شوخی از طرف لیام باشه...
لیام تایم زیادی خونه بود ، اما همه ی زمانش رو توی اتاق کارش میگذروند و مشغول صحبت و جلساتش بود....ورونیکا گاهی مجبور بود دو زانو کف اتاق لیام بشینه درسته این به خودی خود بد بود اما اون گاهی صحبت های لیام رو میشنید و کنجکاو میشد.
اون یسری اطلاعات داشت که هنوز براش مثل ی برگه آس عمل میکردن .... ای کاش دوباره میتونست بره شرکت... اینبار به عنوان کسی که لیام داره روی میز کارش به فاک میده...شاید این وسطا یه چیزایی رو هم به دست میآورد....اون باید یاد میگرفت با پنبه سر ببره...
نمیدونست چرا لیام باهاش سکس نمیکنه ، سرش شلوغه یا پای قولی که قبلا داده بود ایستاده ....هر چند تجاوز فقط به سکس نیست اما لیام توی این یک هفته باهاش کار زیادی نداشته.
اون مجبوره هر شب پیش اربابش بخوابه. اوایل با دستای بسته چون لیام نمیخواست دوباره ی دختر که خودکشی کرده رو توی خونش داشته باشه....اون هرشب به زور قرصایی که لیام بهش میده میخوابه اما بازم گاهی توی خواب کابوس میبینه.
اونا وعده های غذایی رو باهم میخوردن و ورونیکا به معنی واقعی کلمه سعی میکرد خوب باشه....
هرچند ۵ روزی از پریودیش میگذشت اون همیشه قبل از پریودی میسترس تر میشد....سعی میکرد کنترلش کنه و با لیام حرف نزنه بنابراین تمام صحبت شون توی چشم آقا و بله اقا خلاصه میشد.نمیتونست رفتار لیام رو پیش بینی کنه ، اینکه چون ورونیکا در حال حاضر کاملا ساده توی خونه میگرده باعث میشه لیام ازش ناامید بشه یا نه...یا اصلا باهاش قهره یانه
ی برده جنسی که توی خونه حتی ی رژ لب هم نمیزنه و تقریبا مثل روح میشه....خودش باید پیشنهاد سکس بده؟ اون از این کار متنفره...حتی ممکنه دوباره حمله عصبی داشته باشه.
YOU ARE READING
Veronica(ziam)
Fanfictionیاد بگیر آدما رو از روی جلد شون قضاوت نکنی. من قضاوت نکردمت ، فقط خیلی دیر خود واقعیت رو شناختم عزیزم. حاوی خشونت و اسمات و چیز های عجیب⚠️🚫🔞