سلامممم چه خبر؟وت و کامنت لطفا فراموش نشه.💟💬💬
●●●●●●●●●
ادیت نشده
سوم شخص
۲ماه بعدتقریبا ۲ ماه از خودکشی ورونیکا گذشته بود اوایل لیام هرروز زخم ورونیکا رو با سالین تمیز میکرد و بعدم پانسمان انجام میداد تا مطمعن بشه حالش خوبه و بعد از کلی دارو و استراحت حالا ورونیکا کاملا به حالت نرمال برگشته بود.
هر چند از زندگی این مدلی راضی نبود ، اما اوضاع بهتر شده بود.لیام ۲ ماه بود طرفش حتی برای ی لمس ساده هم نیومده بود بیشتر روز توی اتاقش بود و ۴ هفته بود که به اصرار خودش دانشگاه میرفت و برمیگشت و زندگیش تکراری ادامه داشت.
بعد از سقط جنینش حس قدرت داشت ، اینکه تونسته بچه ای که مخالف میلش به وجود اومده رو سقط کنه خوشحالش میکرد، از همه مهم تر اینکه فهمیده بود لیام بچه رو میخواد ولی اون تونسته حرفش رو به کرسی بشونه جنینش رو سقط کنه باعث میشد حس کنه اونقدارم که به نظر میاد برده نیس.
دلش میخواست بره شرکت لیام و آواکادو اما از بعد از خودکشیش هنوز نتونسته بود به لیام حرفی بزنه، واقعا از واکنش لیام میترسید.
لیام ی طوری شده بود. ورونیکا دقیقا نمیتونست بفهمه چه مشکلی داره.
مثل قبل بهش گیر نمیداد مجبورش نمیکرد با لباس کم باشه حتی بهش ی کارت بانکی داده بود و بهش پیام داده بود که میتونه برای خودش لباس بخره.
این یکم عجیب بود چون اون میتونست خودش بیاد و بهش بگه ولی ترجیح داد پیام بده.
ورونیکا نگران بود ، اره... اون خوشحال بود که پین بهش گیر نمیده ولی پس ذهنش دلش برای توجه پین تنگ شده بود، حتیگاهی حس میکرد دلش میخواد حرصش بده.
شایدم ترس داشت. ترس از اینکه پین ولش کنه و بفرستتش همون جایی که ازش خریدتش و بعدم به ی نفر دیگه فروخته بشه یا بکشنش.
قطعا لیام براش بهتر بود. حداقل وحشی نبود، وحشی بود اما یکم ... نه اونقدر که بلا های عجیب سرش بیاره.
نمی دونست چیکار کنه بره باهاش حرف بزنه ....یا همینطوری به این سکوت بین شون دامن بزنه.
لیام قهر نبود یا خودش رو نمیگرفت فقط با ورونیکا حرف نمیزد مطمعنا اگه اون خودش سمت لیام میرفت و باهاش حرف میزد بهش جواب داده میشد.
YOU ARE READING
Veronica(ziam)
Fanfictionیاد بگیر آدما رو از روی جلد شون قضاوت نکنی. من قضاوت نکردمت ، فقط خیلی دیر خود واقعیت رو شناختم عزیزم. حاوی خشونت و اسمات و چیز های عجیب⚠️🚫🔞