سلام به همه ریدرای گلم، خوش اومدید به فیک جدید، این فیک به درخواست یکی از ریدرام نوشته شده و امیدوارم دوستش داشته باشید. :)
::
::
«:
«:در حالیکه از فرودگاه اینچئون خارج میشد بار دیگه با احساس تنگی نفس اسپری آسمش رو از کیفش بیرون کشید، یک بار استنشاق کرد و دوباره سرجاش برگردوند.
دستش رو دور دستگیره چمدون محکم تر کرد و انگشتانش رو به زور بین انگشتان والریا، خواهر عزیزش جا داد و لبخند دندون نمایی تحویل والریا داد.
والریا لبخندی زد و احساساتش رو به زبون جاری کرد:
باورم نمیشه که بالاخره باهم اومدیم کره، اینجا باور نکردنیه، ولی ای کاش دلیل قشنگ تری برای اینجا اومدن داشتیم.مینی، سری تکون داد، نگاهش رنگ غم گرفت و چیزی نگفت.
::
::
::
::
بیمارستان چونگ آدکتر یونگ دستی به چونه اش کشید، پرونده مینی رو ورق زد و بعد، به صندلیش تکیه داد و پرونده رو روی میز انداخت و گفت:
اینطوری نمیشه، باید همینجا بستری بشی!
مینی و والریا در اثر سورپرایز شدن، یه کلمه رو به زبون جاری کردند:
چی؟!دکتر پوفی کشید، روی میز خم شد و دستاشو بهم قفل کرد:
گوش کن، بیماریت در آخرین مرحله پیشرفته، نیاز داریم که مدتی اینجا بستریت کنیم تا علت بیماری رو تشخیص بدیم و همینطور کاری کنیم تا تنگی نفس کمتر و ظرفیت ششی بالاتر بره.
در ضمن، بدون ماسک اکسیژن این طرف و اون طرف نرو!مینی اخمی بین ابروهای بور نازکش نشوند، میخواست حرفی بزنه که به سرفه افتاد، والریا زودتر جنبید و اسپری رو به دهان دختر رسوند.
دختر با آرامش گفت:
دکتر یونگ...خواهش میکنم، من نمیخوام اینجا بمونم!دکتر یونگ اخمی کرد:
نمیشه! من باید جوابگوی پدرت باشم، مسئولیت بیماریت با منه!مینی دوباره به سرفه افتاد، به محض تمام شدن سرفهاش، از جا بلند شد، فریاد زد :
عمراً....من اینجا نمیمونم!
و بعد تمام وسایل مرد رو از روی میز روی زمین ریخت.
دکتر یونگ با غضب از جا بلند شد و بازوی دختر رو گرفت.همون لحظه دکتر کیم در حالیکه پرونده یکی از بیماراش رو جایی زیر بغلش گذاشته بود، دو تا تقه به در زد و وارد شد:
دکتر یو....
اینجا چه خبره؟!دکتر یونگ خواست حرفی بزنه که مینی به سمت دکتر کیم برگشت و با فریاد گفت:
این دکتر میخواد منو.....(با ولوم پایینتری ادامهداد) اینجا بستری کنه.اون مکث کوچیکی که بین حرفای مینی افتاد، دلیلی جز زیادی خوش قیافه و جذاب بودن اون دکتر نبود.
مینی تا بحال بیمارستان های مختلفی رفته بود اما همچین دکتر خوش قیافهای ندیده بود.
YOU ARE READING
You Healed Me ||| KTH
Fanfiction"تو منو شفا دادی" Genre:{Fluff},{Romance},{Happy end},{BoyxGirl},{Medical}{Smut} +18 دستش رو به گرمی گرفت و با قوت قلبی که خودش هم نمیدونست از کجا نشأت گرفته، لبخندی روی لب خشک شده اش نشوند و گفت: +مطمئنم میتونی از پسش بربیای و شکستش بدی! دختر با صو...