پنج سال بعد
گفتم گوش کنید، این بار آخره که تذکر میدم! شماها بچه نیستید که هر دو دقیقه یکبار تذکر بدم به درس گوش بدید!
با خودکارِ مارکش به قسمتی از شکل اشاره زد:
اینجا، پرده جنب عه، حالا روی جسد بررسی میکنیم.
خودکارش رو توی جیبش گذاشت و کنار تخت تشریح قرار گرفت:
کی میتونه اینجا بهم پرده جنب رو نشون بده؟یکی از بچه ها جلو اومد:
استاد...من میتونم...فقط...میشه خودتون جسد رو بشکافید؟استاد یک جفت دستکش لاتکس به دختر داد:
بفرما...کار خودته...خودت باید بدنش رو باز کنی و بهم نشونش بدی.دخترِ سال دومی نق زد:
اما پروفسور کیممم...مَیکی دیگه از بچه ها در حالیکه جلو میومد و دستکش ها از دختر میگرفت، حرفش رو قطع کرد:
لازم نکرده تو بهمون نشون بدی، عقب بایست، من هستم.پروفسور بار دیگه به دختر ارشدِ کلاسش افتخار کرد:
خب، شروع کن، سینی و همه تجهیزات کنارته.دختر با چشمانی که میدرخشید، ماسک رو به صورتش زد و گان مخصوص جراحی رو تنش کرد.
پروفسور لبخند افتخار آمیزی زد:
ببینید بچه ها، یاد بگیرید، یه جوری برای شکافتن یه جسد داره آماده میشه، انگار که میخواد یه عمل جراحی قلب باز انجام بده.خنده بچه های کلاس در فضای سردِ اتاق تشریح پیچید و پروفسور کیم رو وادار کرد که بار دیگه بهشون تشر بزنه:
خنده داره؟ هر کس جرأت داره بیاد جلو.دختر ارشد، نفس لرزونش رو از زیر ماسک بیرون داد، چاقوی جراحی رو توی دستش گرفت که پروفسور کیم خیلی سریع نزدیکش شد و گفت:
درس اول! چاقوی جراحی رو از انتهای دسته اش بگیرید و گرنه ممکنه دست خودتون هم زخمی کنه.دختر آهانی گفت، پرسید:
دَد...پروفسور کیم...از کجا باید بِبُرم؟پروفسور کیم ماژیکی از بین وسایل سینی تشریح برداشت، از جناغ سینه تا شکم رو علامت زد:
اینجا ارشد تقدیمی.دختر چاقو رو روی سینه جنازه گذاشت، دستان لرزونش خبر از استرس شدیدی که تن و بدنش رو فرا گرفته بود میداد، پروفسور جلو اومد و دستِ لرزون دختر رو گرفت، محکم و سریع حرکتش داد و از سینه تا شکم جنازه رو بصورت یک خط عمودی برش داد.
دختر ارشد نفس های تند و بی رمقش رو از زیر ماسک بیرون داد، پلک هاش رو بهم فشرد و با خوردن بوی جنازه به بینیش، یک قدم از تخت فاصله گرفت.
پروفسور کیم رترکتور ها رو به دست دختر داد:
یکیش رو من جا میزنم، بعدیش نوبت توعه ارشد.مینی سری تکون داد:
چشم دکتر...پروفسور کیم.همانطورکه پروفسور مشغول جای گذاری رترکتور بود، توضیح داد:
خب، رترکتور ها با کمک باز نگه داشتن محل جراحی به جراح دید کافی از ناحیه عمل رو میدن.
اما این جراحی نیست، من میخوام بهتون اجزای بدن رو نشون بدم، چون نمیخوام همه جای بدن رو تیکه تیکه کنم سر کلاستون و جلسات بعد به جناب جنازه احتیاج دارم، و در طول ترم همین یه جنازه رو به من میدن، مجبورم که یه ذره یه ذره بازش کنم.
YOU ARE READING
You Healed Me ||| KTH
Fanfiction"تو منو شفا دادی" Genre:{Fluff},{Romance},{Happy end},{BoyxGirl},{Medical}{Smut} +18 دستش رو به گرمی گرفت و با قوت قلبی که خودش هم نمیدونست از کجا نشأت گرفته، لبخندی روی لب خشک شده اش نشوند و گفت: +مطمئنم میتونی از پسش بربیای و شکستش بدی! دختر با صو...