بعد از پوشیدن گان مخصوص، روی تختش نشست، والریا دارو ها رو به پرستار تحویل داد.
پرستار مین با سرمِ آماده شده، داخل اتاق دختر شد و سرم رو بالای تخت، جایی که برای سرم تعبیه شده بود آویزون کرد و مینی در حالیکه با ترس به پرستار خیره شده بود، ماسک اکسیژن رو از روی دهانش برداشت و پرسید:ببخشید، این که مال من نیست، هست؟
پرستار لبخند گرمی زد و گفت:
البته که هست، دکتر کیم اینا رو براتون تجویز کردن.مینی با ترس ابرویی بالا داد:
اما مطمئنم دکتر کیم اینو برای من تجویز نکرده، آخه سرم برای چی؟!پرستار با اصرار بیمار، به پذیرش رفت و دوباره نگاهی به نسخه الکترونیکی دکتر کیم انداخت و با دیدن سرم قندی، آمپول آسپرین و nbsp که مخصوص تب و لرز بود، سری به نشونه تایید تکون داد، نفس راحتی کشید و دوباره به اتاق دختر برگشت و گفت:
هیچ اشتباهی نشده، توی نسخهتون همه اینها نوشته شده.
مینی در حالیکه اشک مصنوعی میریخت، به پرستار التماس کرد:
نه...خواهش میکنم....نمیخوام.... لطفاً!پرستار ابروهاش با تعجب بالا پرید، یعنی این دخترِ تقریباً پونزده شونزده ساله، از آمپول و سرم میترسید؟
لبخند گرمی زد، با اطمینان گفت:
مطمئن باش طوری برات تزریقش میکنم که اصلاً احساسش نکنی، بهم اعتماد کن!دختر سری به دو طرف تکون داد، طی یه حرکت، از تخت پایین اومد، دمپایی هاش رو به پا کرد و شروع کرد به دویدن.
به محض باز کردن در اتاق، با سر توی جسم نرمی فرو رفت.
سرشو بالا آورد که متوجه شد از طرفی بازوش توی دست پرستار و بدنش بین بدن دکتر کیم و در اتاق، قفل شده، هیچ حرکت خاصی نمیتونست پیاده کنه.
دکتر کیم دختر رو هل داد و وارد اتاق شد، سپس با گیجی پرسید:
اینجا چه خبره؟مینی و پرستار هر دو شروع کردن به صحبت:
نمیذاره براش آمپول بزنم.
میخواد برام سرم و آمپول بزنه!دکتر کیم اخمی میون ابروهاش نشوند و گفت:
مینی، شما ساکت، پرستار مین، توضیح بده.پرستار مین شروع کرد:
دکتر کیم، ایشون ادعا کردن که شما براش سرم تجویز نکردید و بعد از چک کردن دوباره به اتاقش اومدم که متوجه شدم ترس از آمپول و سرم داره.دکتر کیم سری تکون داد، با اخم به دختر اشاره زد که روی تختش بشینه و دست به سینه به دختر نگاه کرد و گفت:
اولاً که اجازه نداری اون ماسک رو از روی دهان و بینیت برداری!
پس همین الان ماسکت رو بزن!دختر سری تکون داد وکاری که ازش خواسته شده بود رو به انجام رسوند.
دستش رو توی جیبش فرو برد و رو به پرستار مین امر کرد:
تو هم براش اول آمپول و بعد سرمش رو تزریق کن.
YOU ARE READING
You Healed Me ||| KTH
Fanfiction"تو منو شفا دادی" Genre:{Fluff},{Romance},{Happy end},{BoyxGirl},{Medical}{Smut} +18 دستش رو به گرمی گرفت و با قوت قلبی که خودش هم نمیدونست از کجا نشأت گرفته، لبخندی روی لب خشک شده اش نشوند و گفت: +مطمئنم میتونی از پسش بربیای و شکستش بدی! دختر با صو...