Part 14

384 44 61
                                    

ای کسانی که دوست دارید بدونید آخر این داستان چی میشه!
من پارت های قبلی بهتون نخ دادم 😂، خیلی زیاد هم نخ دادم، اما همه توجهتون به خواب بودن تهیونگ بود و کل اتفاقات خوابش رو پشم گوسفند حساب کردید، یا شایدم پشم شیشه 😂😂😂😂😂.

::
::

باورش نمیشد دختر روبروش همون دختر خجالتی چند ساعت پیش باشه!
اون حتی زمانی که تهیونگ کمکش چاقو رو گرفته بود از خجالت هول کرده بود.

فلش بک به چند ساعت پیش🔙

سعی میکرد هویج ها رو درست بِبُره اما هر بار چاقوش لیز میخورد!
تهیونگ لبخندی زد، دستش رو روی دست دختر که چاقو رو نگه داشته بود، گذاشت، سرش رو از بین گردن و شونه دختر رد کرد و درحالیکه نفس های گرمش به پشت گوش دختر برخورد میکرد، پرسید:
دختر خوب، تا حالا آشپزی نکردی؟

مینی که گونه هاش هاله ای از رنگ صورتی کم رنگ گرفته بود، بعد از آروم قورت دادن آب دهانش گفت:
ن..نه.

تهیونگ تک خندی زد، درحالیکه نمیتونست از نگاه کردن به گونه های گُر گرفته دختر بگذره و نبوستش، نگاهش رو به آرومی روی هویج سُر داد، با صدای بمی که بند بند وجود دختر رو از هم میشکافت، توضیح داد:
اینطوری، چاقو رو صاف میذاری رو جایی که میخوای برش بدی، بعدش نیروی دستت رو روی هویج بدبخت خالی می‌کنی.

و بعد گره دستش روی دست دختر فشار بیشتری وارد کرد و قسمتی از اون هویج بدبخت رو برش زد.

دست مردانه و بزرگش رو از روی دست دختر برداشت، اما فاصله اش هیچ تغییری نکرد، گفت:
نوبت توئه.
دختر نفس عمیقی وارد ریه هاش کرد، برش نامتوازنی به هویج بدبخت که حس موش آزمایشگاهی داشت، داد.
تهیونگ لبخند محوی زد، بوسه ای در عرض چشم به هم زدن روی گونه دختر نشوند و با سرعت جت به سمت گاز رفت.
میدید که چطور دختر بیچاره رو شوکه و خجالت زده کرده و پیش خودش ریز ریز می‌خندید، از تاثیری که روی مینی میذاشت لذت میبرد.

پایان فلش بک🔙

حالا دختر با لبخند محوی روبروش نشسته بود و هر از گاهی زیر نگاه خیره تهیونگ، لبخند دلبرانه ای گوشه لبهاش مینشوند.

تهیونگ گوشه لباش ناخودآگاه کش اومد، دست بزرگش جلو اومد و تره ای از موهای بور دختر رو کنار زد و آروم زمزمه کرد:

خانم خوشگله، اینطوری تو خونه دکتر کیم قدم میزنی، نمیگی گل های گلدون از زیبایی شما شرمنده میشن؟

نگاه شفاف دختر برق زد، گوش هاش از چیزی که شنیدند خرسند بودن، دستش رو جلوی دهنش گذاشت و آروم خندید، جواب داد:
خب، خونه دکتر هم به زیبایی نیاز داره، درسته؟

تهیونگ سری تکون داد، خواب آلود تکه ای از پیتزاش رو برداشت و گفت:
درسته اما اونوقت اگه این زیبایی خاص و بی نظیر دکتر کیم یه روز تو خونه اش مثل مروارید قدم نزنه، دیگه خونه دکتر کیم هم درخشش و زیبایی نداره.

You Healed Me ||| KTHWhere stories live. Discover now